هر گه که یاد آرم لبت، از گریه در خون اوفتم
مست و خراب و بیخبر، زان لعل میگون اوفتم
در خواب نازست آن صنم، از حال شبهایم مپرس
مُنعم کجا داند که من، در کنج غم چون اوفتم
یک قطرهام من بر زمین، از ابر رحمت آمده
در خاک غلتان میروم، باشد به جیحون اوفتم
عشق ازل گوید که من، در سینهها پیدا شوم
از روی لیلی هر زمان، در چشم مجنون اوفتم
قانون عشق ای پارسا، از عاشق گمره مجو
زین درد اگر یابم شفا، دیگر به قانون اوفتم
از مسجد افتادم برون، نزدیک شد از دیر هم
این ننگ را من چون کنم، کز دیر بیرون اوفتم
ناصر خراب زلف توست، بگذار تا بیند رخت
چون مار زخمی زد مرا، در بند افسون اوفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل توصیف حال عاشقی است که از یاد معشوقش به شدت غمگین و پریشان شده است. شاعر با یادآوری لبهای معشوق که او را به گریه انداخته، به حال مستی و بیخبری خود اشاره میکند. او در خواب ناز آن معشوق گرفتار است و از غم بیخبر است. شاعر خود را تنها یک قطره از ابر رحمت میداند که به زمین افتاده و در درد عشق برای دستیابی به معشوقش رنج میکشد. در این عشق، او باور دارد که عشق ازلی در قلبها وجود دارد و بر اثر عشق مجنون به لیلی، اسیر شده است. شاعر همچنین به جدایی از مسجد و بازگشت به دیر اشاره میکند و نگران ننگ این جدایی است. در نهایت، او به افسون و زیبایی معشوق اشاره میکند که او را همچون مار زخمی کرده و در بند عشق نگه داشته است.
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد لبهای تو میافتم، در حالی که بیخبر و مست و خراب هستم، از شدت اشک و اندوه به حالتی غمگین و در خون میافتم.
هوش مصنوعی: در خواب عمیق و راحت است آن معشوق، از حال و احوال شبهای من نپرس. خوشبختی او کجا میتواند بداند که من در گوشهای از غم چگونه افتادهام.
هوش مصنوعی: من یک قطره کوچک هستم که از ابر رحمت فرود آمدهام. حالا در خاک رها شدهام و به دنبال این هستم که به جیحون برسم.
هوش مصنوعی: عشق از دورانهای دور میگوید که میخواهم در دلها به ظهور برسم و هر بار از چهره لیلی در چشمان مجنون خودم را نمایان کنم.
هوش مصنوعی: ای کسی که در عشق دینداری، از عاشق سرگردان چیزی نجو، زیرا اگر من از این درد درمان یابم، دیگر به قوانین عاشقی پایبند نخواهم بود.
هوش مصنوعی: از مسجد بیرون آمدم و حالا که نزدیک دیر میشوم، نمیدانم چگونه این شرمندگی را تحمل کنم، زیرا من از دیر نیز بیرون افتادهام.
هوش مصنوعی: ناصر به خاطر لطافت زلفهای تو در پریشانی است، بگذار او چهرهات را ببیند. مانند ماری که زخمی شده، من به دام فریب او افتادم و گرفتار شدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز آمد آن وقتی که من از گریه در خون اوفتم
دامان عصمت بردرم، وز پرده بیرون اوفتم
غمهای خود گویم که آن همدرد را باور شود
گر من به محشر ناگهان پهلوی مجنون اوفتم
سیاره دولت مرا، گر پایه بر گردون برد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.