من غیر سر راه تو راهی نگرفتم
جز خاک درت هیچ پناهی نگرفتم
دیروز مرا چشم تو خنجر زد و خون ریخت
دردا که بدین حال گواهی نگرفتم
آهم به فلک میرود از ضعف، چرا دوش
چون آه زدم، دامن آهی نگرفتم
در کیش تو گر شد دل من بسته چو تیرت
کافِر نشدم، کیش تباهی نگرفتم
دیدم مه روی تو و در حلقهٔ زلفت
خود بسته شدم، او به گناهی نگرفتم
از بیم رقیبان ز گلستان تو یک گل
بسیار بود برگ گیاهی نگرفتم
شکر است بر احوال تو ناصر که زمانه
در دام خود از دانه کاهی نگرفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.