رُخت را نور بخشیدن میاموز
لبت را باده نوشیدن میاموز
چو راندی از مژه بر حلق من تیر
مرا بر خاک غلتیدن میاموز
مده فرمان ز غمزه چشم خود را
به تُرکان تیر باریدن میاموز
مپیچان زلف را گر میبری سر
به مار خسته پیچیدن میاموز
مکن تحسین شب بیداری من
به پیکان خورده نالیدن میاموز
مگو سر نه به خواری زیر پایم
شمن را بت پرستیدن میاموز
رسان از خاک پایش بر من ای باد
ولی بر دیده مالیدن میاموز
اگر چه من خطاها میکنم، لیک
تو چشمت را خطا دیدن میاموز
سوی ناصر مکن با لب اشارت
مگس را شهد لیسیدن میاموز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو چشم شیخ را دیدن میاموز
فلک را راست گردیدن میاموز
تو کل را جمع این اجزا مپندار
تو گل را لطف و خندیدن میاموز
تو بگشا چشم تا مهتاب بینی
[...]
به مژگان اشک پاشیدن میاموز
به ابر تیره باریدن میاموز
به زلف آه،پیچیدن مده یاد
به دراشک، غلطیدن میاموز
دل ما را به درد خویش بگذار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.