دل من خون شد و تا خون نشود دل نشود
جان به لب آمد و کامی ز تو حاصل نشود
نارون دید قدت در چمن و مایل شد
کیست کاو قد تو را بیند و مایل نشود
لبت ای قرص قمر کی به دهانم برسد
چشم من گر به سر کوی تو سایل نشود
بند از گردن من بار بلای تو گشاد
هر که از خویش نبرد به تو واصل نشود
تو به آئینه مقابل شوی از خود بینی
ور نه با روی تو آئینه مقابل نشود
هرکه واقف شود از عشق نگردد عاقل
زانکه دیوانه به زنجیر تو عاقل نشود
عاشقی بر تو اگر ختم نگردد ناصر
دست در گردن مقصود حمایل نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.