چشمت ز خواب مستی در سر خمار دارد
آهوی شیر گیرست، جانها شکار دارد
شب کی بود چو زلفت بر روی روز روشن
چون گل رسد به رویت، در پای خار دارد
چون عندلیب نالم از عشق تو ولیکن
چون من بهار حسنت بر گل هزار دارد
از بهر زر کمر را آویختی به موئی
او زین میان مرادی خوش در کنار دارد
ساقی دوای دردم نبود به غیر دردی
با ما حریف صافی بر دل غبار دارد
آن به که دلق خود را سازد به باده گلگون
هرکو چو غنچه در دل نقش و نگار دارد
ناصر ز خون دیده چون لاله سرخرو شد
کز سوز عشق در دل سودای یار دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیوسته چشم شوخت ما را فکار دارد
آن ترک مست آخر با ما چکار دارد
با زلف بیقرارش دل مدتی قرین شد
این رسم بیقراری زو یادگار دارد
خرم کسی که با تو روزی به شب رساند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.