چسم تو از ما خطائی دید و ابرو چین گرفت
حاجبت آورد از ترکان سپاه و چین گرفت
زلف تو چون هندوان آتش پرستی پیشه کرد
خواب خوش بادت کز آتش بستر و بالین گرفت
میرسد پیک صبا و مژده میآرد که باز
ملک هفت اقلیم را سلطان فروردین گرفت
از سماعِ مرغ رقصان شد چنار و دستزن
جیبِ گل را چاک کرد و دامن نسرین گرفت
هر دمم تلخی که زاهد میچشاند هست نوش
ای خوشا رندی که بر کف بادهٔ نوشین گرفت
مادر ایام هر شیری که با فرهاد داد
کی رسد با ساغر شیری که از شیرین گرفت
ناصرا گر عاشقی جان را به تلخی ده چو جام
شرط عاشق نیست در دل ذوق جان شیرین گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی من چین از فراق آن نگار چین گرفت
عیش من تلخی ز عشق آن لب شیرین گرفت
این دل ناشاد من زان زلف چون شمشاد او
آن همی گیرد که فرهاد از غم شیرین گرفت
گر در آتش هیچ کس مسکن نگیرد پس چرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.