چو دید روی تو دیده نظر نگاه نداشت
ز ره برفت دل من که رو به راه نداشت
بریخت خون دلم ترک چشم تو به خطا
وگر نه دل به جز از عاشقی گناه نداشت
ز سهم تیغ تو از خود گریختم در تو
که غیر سایهٔ لطفت دلم پناه نداشت
رخت چو آینه میشد ز آه من در خط
ولی ز ضعف تن من مجال آه نداشت
چو شمع سوزِ دلم پیش جمع روشن کرد
به باد رفت سرش چون زبان نگاه نداشت
دلم ز زلف زنخدان او فرو چه شد
که مست بود و شب تیره فکر چاه نداشت
گرفت ناصر روی زمین به تیغ زبان
چو آفتاب جهانگیر شد، سپاه نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.