نبود ز پند فایده آن را که هوش نیست
با من زبان مشو که مرا با تو گوش نیست
بلبل مکن نفیر که پروانه را ز عشق
میسوزد اندرون و زبان خروش نیست
عاشق مگوی مُدّعیئی را که پیش او
از سوی یار نیش مساوی نوش نیست
دیگ امید شاید اگر سرد و خام شد
آن را که خون ز آتش سودا به جوش نیست
دیریست تا ز پردهٔ تقوی برون شدم
بشنو حکایتی که در او رویپوش نیست
زاهد مکن به روی ترش منع میکده
کان می فروش همچو تو سرکه فروش نیست
ناصر گر از سؤال وصالش شدی خموش
اشک تو سائلیست که هرگز خموش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که بار منت یاری به دوش نیست
در نزد عقل صاحب ادراک و هوش نیست
خوشتر ز ذکر نام تو حرفی به گوش نیست
حاجت به مشک و عنبر و عنبر فروش نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.