گنجور

 
سیدای نسفی

پوستین دوزم که از رخ پوستینش در بر است

بیرخش چون گرگ باران دیده چشم من تر است

بر سرش چون کلک مو باشد کلاه برگی

در بدن پیراهن صافش چو شیر و شکر است

پوستین دوز امردی گفتا مرا کش در بر است

گفتم ای نازک بدن مویی نباشد بهتر است