سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۴۷ - زردک فروش با مه زردک فروشم گفتگوها ساختم زردک ناشسته را در بام او انداختم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده از گفتگوهایی که با شخصی به نام مه زردک داشته، صحبت میکند. او به نوعی کنایه میزند که زردکهای نشسته (دانههای زردک) را که نشسته و پاک نشدهاند، به بام آن شخص میاندازد. این تصویر نشاندهنده نوعی شوخی یا کنایه است.
هوش مصنوعی: من با یک دختر زردگندمی درباره موضوعات مختلف صحبت کردم و در عوض، زردکی را که نشسته بود، روی پشتبام او انداختم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد جهان پر نور تا دل را مصفا ساختم
خاک یوسف زار شد تا سینه را پرداختم
تا شدم آواره از دارالامان نیستی
تیغ می زد موج گردن هرکجا افراختم
چون توانم دور گردان را به یک دیدن شناخت
[...]
دی به شوخ تخمبازی قصد یاری ساختم
جمع کردم دلبران را و قطارک باختم
در بساط عارضت نرد تماشا باختم
اسپ ناکامی به راهت من ز فرزین ساختم
حلقه دام غلامی را به گوش انداختم
چون پیاده در رکاب توسنت میتاختم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.