گنجور

 
سیدای نسفی

پا یکی امرد چلیم نقره یی بر کف رسید

آتش سودای او دود از دماغ او کشید

سوختم مانند تماکو چو نی بر لب نهاد

آتشم گل کرد و از خاکسترم سنبل دمید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode