ارباب جود را کف گوهرفشان نماند
دست گشادهای به محیط دکان نماند
در روزگار ما ز سخاوت نشان نماند
از همت بلند اثر در جهان نماند
یک سرو در سراسر این بوستان نماند
تا جغد طینتان به فضای چمن شدند
چون سبزه سایه پرور سرو سمن شدند
گلها ز بس که همدم زاغ و زغن شدند
مرغان نغمه سنج جلای وطن شدند
جز بیضه شکسته درین آشیان نماند
از اهل نماند درین خاکدان نشان
بستند آب و آئینه رخت خود از میان
خورشید گفت وقت وداعش به آسمان
روشندلان چو برق گذشتند از جهان
خاکستری به جان ازین کاروان نماند
از دیده بصیرت ما خواب شد روان
ابیات از سفینه چو سیماب شد روان
تحریر از صحیفه چو خوناب شد روان
از چشم سرمه دار دوات آب شد روان
شیرین زبانی قلم نکته دان نماند
ای سیدا تو دل به مقام نجات کش
پای از مکان طایفه بی ثبات کش
چون خضر رخت خویش به آب حیات کش
صایب زبان خامه به کام دوات کش
امروز چون سخن طلبی در جهان نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.