گردبادم دامن صحرا وطن باشد مرا
خانه بر دوشی کلاه و پیرهن باشد مرا
یوسف امید من عمریست افتاده به چاه
می کشم از چاه و مویی گر رسن باشد مرا
قسمت من نیست از دریا به جز یک قطره آب
چون صدف با آنکه دندان و دهن باشد مرا
بلبلان رفتند از صحن گلستان خانه خیز
بینوایم همنشین زاغ و زغن باشد مرا
می شود احوال من روشن و کلک تیره بخت
این چراغ کشته شمع انجمن باشد مرا
زاد راه خانه بر دوشان به منزل می دهند
روزیی آماده بیرون از وطن باشد مرا
غنچه تصویرم و از من شکفتن رفته است
روزگاری شد که سر در پیرهن باشد مرا
خامه ام را نیست در تحریر حاجت با دوات
همچو نافرمان زبان بی دهن باشد مرا
روزگاری شد خموشی پیشه خود کرده ام
صورت دیوارها یار سخن باشد مرا
نیستم ایمن ز دست نفس شیطان ساعتی
در دو جانب دشمن بی راهزن باشد مرا
تا به روی صفحه کردم زلف مشکینش رقم
کوچه مسطر بیابان ختن باشد مرا
در به رویم باغبان از بی تمیزی بسته است
عندلیبم خانه بیرون از چمن باشد مرا
می برد ای سیدا حسرت به کلکم جوی شیر
همزبان از بس که آن شیر دهن باشد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعری میپردازد که در جستجوی وطن و هویت خود است. او خود را مانند گردبادی میبیند که در صحرا میچرخد و خانهای بر دوش دارد. امید او به فردی (یوسف) که به چاه افتاده، نشاندهنده غم و ناامیدیاش است. شاعر به ناکامیهای زندگی و محدودیتهایی که با آنها روبروست، اشاره میکند و احساس تنهایی و بیکسی را در کنار زاغها و دمنوشهای تلخ زندگی خود توصیف میکند. همچنین، او از خاموشی و عدم توانایی در بیان احساساتش صحبت میکند و به نفوذ شیطان و دشمنیهای پیرامونش اشاره دارد. در نهایت، شاعر حسرت خود را بر سر نداشتن شیرینی و زیبایی زندگی و گم شدن در تنهایی بیان میکند.
هوش مصنوعی: من مانند گردبادی هستم که سرزمین صحرا را به عنوان وطن خود میشناسم؛ زندگیام به گونهای است که همیشه در حال سفر هستم و کلاهم و پیرهنم همراه من است.
هوش مصنوعی: من مدتهاست که به خاطر یوسف، امیدم به چاه افتاده است و اگر رسن یا kاند و یا وسیلهای باشد، سعی میکنم خودم را از چاه بیرون بکشم.
هوش مصنوعی: سرنوشت من از دریا تنها یک قطره آب است، مانند صدف که با وجود داشتن دندان و دهان، نمیتواند بیشتر از این را داشته باشد.
هوش مصنوعی: بلبلان که به زیبایی و سرزندگی معروفند، حالا از گلستان رفتهاند و من تنها و بینوا ماندهام. حالا همدم من، زاغ و زغن شدهاند، که به خاطر سیاهی و بدحالیشان، شادی و زیبایی را از من گرفتهاند.
هوش مصنوعی: آرزو دارم که حال و روز من خوب شود و در عوض، بدبختی و مشکلاتم به اندازهای کم شود که مانند نور شمع در جمع روشنایی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: سفر به خانهای که در راه است، به مسافران راحتی میدهد، به شرطی که روزی آمادهای برای بیرون رفتن از وطن داشته باشم.
هوش مصنوعی: من مانند یک غنچه هستم که مدتهاست شکفتهام و در روزگاری زندگی میکنم که باید خودم را در پیراهن پنهان کنم.
هوش مصنوعی: قلم من نیازی به دوات ندارد، زیرا مثل زبانی که توانایی سخن گفتن ندارد، نافرمان است و نمیتواند چیزی بنویسد.
هوش مصنوعی: من در این روزگار، سکوت را انتخاب کردهام و تنها دیوارها به گوشم میرسند، گویی آنها هم با من گفتگو دارند.
هوش مصنوعی: من از آسیب نفس و وسوسههای شیطانی در امان نیستم، حتی یک لحظه؛ زیرا در دو طرف من دشمنانی هستند که مرا در کمین دارند.
هوش مصنوعی: وقتی که زلف مشکیاش را بر روی صفحهی دل خود میکشم، برایم یادآور کوچههای زیبا و بیابانهای ختن است.
هوش مصنوعی: باغبان به خاطر بینظمی و کثیفی، درِ مرا بسته است و به همین دلیل، پرنده باغ (عندلیب) من که نشاندهنده عشق و زیبایی است، نمیتواند از خانه خارج شود و در علفزار باشد.
هوش مصنوعی: ای آقا، حسرت میخورم بر شما که چه شیرینی همزبان دارید، و من از آن شیرینی بیبهرهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
بلبل خوش نغمه ام، با گل سخن باشد مرا
سرمه خاموشی از زاغ و زغن باشد مرا
از نوای خویش چون بلبل شود روشن دلم
شعله آواز، شمع انجمن باشد مرا
نیست با آیینه روی حرف من چون طوطیان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.