ز بیتابی گریزانست جان دردمند ما
نشیند چار زانو بر سر آتش سپند ما
ندارد امتداد افغان جان دردمند ما
بود مد نگاه برق فریاد سپند ما
کدام آهو نگه امروز می آید درین صحرا
که از خمیازه لبریز است آغوش کمند ما
به آتشخانه داغ دل ما می زند دامن
لب خود هر که بگشاید چو گل از بهر پند ما
گریبان چاک دارد داغ سر تا پای گلها را
به محمل می زند پهلو لباس شه پسند ما
به گوش ما ز اعضا ناله زنجیر می آید
نفس بیرون برآید همچو نی از بند بند ما
به تلخی می توان کردن شیرین کام عاشق را
ز شهد زهرخند اوست حلوای به قند ما
وجود ما ندارد سیدا از سایه کوتاهی
نماید بر زمین هموار دیوار بلند ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج جان خستهاش سخن میگوید. او به تصویر کشیدن حس عمیق ناامیدی و ناراحتی پرداخته و به آتش احساسات درونیاش اشاره میکند. او به دنبال آرامش و زیبایی در دنیای پر از درد و رنج خود است و به تلخی و شیرینی زندگی عاشقانهاش میپردازد. شاعر در نهایت به محدودیتهای زندگی اشاره کرده و بر تکیه بر امید و زیباییها تأکید میکند.
هوش مصنوعی: جان رنجیده و بیقرار ما از درد و ناراحتی فرار میکند و در عین حال، با حالتی جمع شده و ناراحت، بر روی آتش سوزان دردهای خود نشسته است.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حال و درد دل یک فرد میپردازد که احساس میکند صدای نالهاش در زندگی گم شده و هیچکس به آن توجه نمیکند. او در تلاش است تا نشان دهد که درد و رنجش در دنیای اطرافش پژواک پیدا نکرده و در واقع، فریاد او به جایی نمیرسد.
هوش مصنوعی: کدام آهو امروز به این دشت میآید که آغوش تله ما از خمیازه پر شده است؟
هوش مصنوعی: هر کسی که لب به سخن باز کند و مانند گل باشد، به دل داغ و غمزده ما لطمه میزند و ناراحتی ما را افزایش میدهد.
هوش مصنوعی: لباس ما به زیبایی و جذابیتی مشابه گلها است و حالتی خاص و دلربا دارد. این لباس با طراحی و ظرافتش توجهها را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: صدای ناله زنجیر را به وضوح میشنویم، نفسمان به گونهای مانند نی که از بند آزاد شده باشد، از درونمان بیرون میآید.
هوش مصنوعی: عاشق میتواند به تلخی و سختی، حس شیرینی را احساس کند، چرا که شیرینی عشق او از زهر خند کسی که دوستش دارد، نشأت میگیرد و این عشق برای او مانند حلوا و قند میماند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی احساس حقارت و کمبود خود را بیان میکند. او میگوید که وجودش همانند دیواری بلند است که در زمین هموار، سایهاش کوچک و ناچیز به نظر میرسد. این نشاندهنده ناتوانی و احساس درماندگی او در مقایسه با دیگران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگه دارد خدا آن سیمتن را از گزند ما!
که اخگر در گریبان دارد آتش از سپند ما
ز گیرودار ما آسوده باش ای آهوی وحشی
که از بس نارسایی چین نمی گیرد کمند ما
زگفت وگو نیامد صید جمعیت به بند ما
مگر ازسعی خاموشی نفسگیردکمندما
اگر از خاکره تاسایه فرقی میتوان کردن
جز این مقدار نتوان یافت از پست و بلند ما
ز سیر برق تازان شرر جولان چه میپرسی
[...]
ندارد میل الفت وضع آزادیپسند ما
بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما
صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل
به غیر از ناله کی خیزد دگر درد از سپند ما؟!
لب شیرین چو خسرو سرنوشت خامه ما شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.