گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

دمید خط و در آغوش من نمی آیی

بهار گشت و به سیر چمن نمی آیی

تو بوی یوسف مصری و من چو یعقوبم

چرا برون شده از پیرهن نمی آیی

ز وعده های تو شد گوهر دل من آب

گداختم ز غم ای سیمتن نمی آیی

شراب می خوری و می روی ز خود هر دم

کباب می کنی و در سخن نمی آیی

برو به باغ نظر کن به روی بلبل و گل

چرا شکفته چنین پیش من نمی آیی

درون دیده من چون نگه بود جایت

تو نور چشم منی در وطن نمی آیی

در انتظار وصال تو سیدا شده پیر

خزان رسید و تو ای گل بدن نمی آیی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode