سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵

ای شمع بر سر من گریان خوش آمدی

چشم و چراغ شام غریبان خوش آمدی

چون برگ لاله داغ مرا تازه ساختی

ای شاخ گل به سیر گلستان خوش آمدی

۳

زخمم نوشته بود به ناصورنامه یی

هان ای طبیب از پی درمان خوش آمدی

نظاره ام ز شوق نگنجد به پیرهن

چون گل گشاده چاک گریبان خوش آمدی

چشم من از جمال تو امروز روشن است

ای توتیای دیده حیران خوش آمدی

۶

بر دامن تو تا نرسد دست آرزو

مانند سرو برزده دامان خوش آمدی

باشد فدای مقدم تو جان سیدا

ای تیز کرده خنجر مژگان خوش آمدی