گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

بیا که غنچه شد ای سرو من چمن بی تو

نسیم صبح فرورفت در کفن بی تو

شکسته چنگ و قدح سرنگون و تیره چراغ

رسیده است بلایی در انجمن بی تو

ز رفتنت به خود آسودگی نمی بینم

مرا ز بیضه بود تنگتر وطن بی تو

غم فراق تو انشا نمی توانم کرد

گره شده به زبان قلم سخن بی تو

ز دوریی تو شدم بر هلاک خود راضی

به پای تیشه نهم سر چو کوهکن بی تو

نفس چو غنچه کند در حریم دلتنگی

مراست خانه صیاد پیرهن بی تو

بنفشه خار و چمن خشک و سبزه بی مقدار

پریده رنگ ز گلهای یاسمن بی تو

ندیده بی تو رخ باغ روی خندیدن

نهاده غنچه گل مهر بر دهن بی تو

چو غنچه خاطر جمعی بود تو را این بس

نشسته ام به دل پاره پاره من بی تو

نهاده شیشه علم بر مزار پروانه

به شمع میکده فانوس شد کفن بی تو

چو سیدا دلم آورده رو به ویرانی

بیا بیا که خراب است حال من بی تو