به دریا کرده ام خو موج آبم می توان گفتن
به کف دارم سر بی تن حبابم می توان گفتن
به شاخ شعله دارم آشیان مانند پروانه
سمندر طینتم مرغ کبابم می توان گفتن
به باغ دهر چون شبنم ندارم خواب آسایش
چو اهل کاروان پا در رکابم می توان گفتن
به مردم می نمایم خویش را و لیک نابودم
در این صحرای بی پایان سرابم می توان
لباس فقر و طبع روشنی ای سیدا دارم
به زیر ابر پنهان آفتابم می توان گفتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالت درونی و اجتماع شاعر میپردازد. شاعر میگوید که در دنیای آشفته و بیثباتی زندگی میکند و با وجود نمای ظاهری، در عمق وجودش احساس ویرانی و تنهایی دارد. او خود را همچون موج آب، حباب، پرندهای در آتش، و کسی با لباس فقر توصیف میکند که تحت فشار و ناامیدی زندگی میکند. علاوه بر این، او نمیتواند به راحتی آرامش و خواب آسایش را احساس کند و همواره در پی روشنایی و حقیقت است، حتی اگر در سایهای از بیثباتی و نابودی قرار داشته باشد.
هوش مصنوعی: من خود را به دریا سپردهام و مانند موج آب هستم. میتوان گفت که در دستانم فقط حبابی بیوجود دارم که به تنهایی سرگردان است.
هوش مصنوعی: من در آتش شعلۀ عشق آشیانه دارم، مانند پروانه که به دور شمع میچرخد. روح من از کورهها و آتشها پرورش یافته و حالا مانند مرغی کبابی آمادهام. میتوان گفت...
هوش مصنوعی: در زندگی، مانند شبنم در باغ، آرامش و آسایش ندارم. مانند کسانی که در کاروان سفر میکنند و همیشه آماده حرکت هستند، من هم در حال پیشرفت و تلاش هستم.
هوش مصنوعی: من به دیگران چهرهای از خود نشان میدهم، اما در واقع در این بیابان بیپایان، در حال از بین رفتن هستم و فقط مانند سرابی در نظر میآیم.
هوش مصنوعی: من در زیر ابر، آفتاب روشنی را پنهان کردهام، اما در عین حال در لباس فقر به سر میبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
الا ای پرده تاری به پیش چشمه روشن
زمانی کوه را تَرگی زمانی چرخ را جوشن
دژم روئی و گیتی را کند آثار تو خرم
سیه فامی و عالم را کند دیدار تو روشن
گهی بر گوشه گردون نهاده مر ترا گوشه
[...]
ایا ای جوهر علوی گرفته چرخ را دامن
تورا شب برفراز سر تو را سیاره پیرامن
به رنگین باشهای مانی که درگردون زند چنگل
به زرین لعبتی مانی که در هامون کشد دامن
نماییگه رخ روشن وزان گردد هوا تیره
[...]
الا یا خیمهٔ گردان به گرد بیستون مسکن
گه از بن دامنت ماهست و گاهت ماه بر دامن
چراغ افروخته در تو بسی و هفت از آن گردان
که گه بر گاوشان جایست و گه بر شیرشان مسکن
چو خورشید ملک هنجار و برجیس وزیر آسا
[...]
هوا تیره است، آن بهتر که گیری بادهٔ روشن
ز دست لعبت مهروی مشکین موی سیمین تن
شده انواع نزهت را لب نوشین او موضع
شده اسباب عشرت را رخ رنگین او معدن
رخش چون ارغوان، لکن برو پیدا شده سنبل
[...]
ایا خورشید و مه در پیش رایت تیره و تاری
به روز و شب گهی خورشید و ماهم ثقبهٔ روزن
پس ای سردی و تاریکی که در من هست بازم خر
ازین سردی و تاریکی به اندک پنبه و روغن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.