گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

نگاه یار با من بر سر جنگ است می دانم

دل بی رحم او از آهن و سنگ است می دانم

سراغم می کند از هر کس و احوال می پرسد

سلامم می دهد این جمله نیرنگ است می دانم

نظر از ابروی ساقی و مطرب برنمی دارم

قد خم گشته همچون قامت چنگ است می دانم

مکن تکلیف سیر گلشنم ای باغبان دیگر

به دوشم این قبای نارسا تنگ است می دانم

ز اهل جاه دست مطلب خود کرده ام کوته

به پای خواهشم این کفشها تنگ است می دانم

ز گلشن گوشه ویرانه ام ای سیدا خوشتر

نوای جغد را خالی ز آهنگ است می دانم

 
 
 
صائب تبریزی

ترا از خواندن مکتوب من تنگ است می دانم

جواب نامه ناخوانده ام جنگ است می دانم

ز آه و ناله بیجا چرا خود را سبک سازم؟

که تمکینش به کوه قاف همسنگ است می دانم

نیم از دورباش خار و منع باغبان درهم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه