خوش آن مستی که درد و داغ خود را چاره می کردم
تو را می دیدم از دور و گریبان پاره می کردم
به داغ تازه می دادم تسلی داغ دیرین را
به جای برگ گل در جیب آتش پاره می کردم
به لوح سینه شبها صورتت را نقش می بستم
سری در جیب می بردم تو را نظاره می کردم
نمی گردد دل سخت تو با من نرم حیرانم
چو آتش بس که جای خود به سنگ خاره می کردم
به صحرا گر نبودی خاک مجنون سد راه من
غباری می شدم خود را ز شهر آواره می کردم
اگر می بود در عالم دوای درد عاشق را
دل خود را چو بلبل پیش گل صدپاره می کردم
به کویت هر سحر چون اشک خود طفلی که می دیدم
ز روی مرحمت آغوش خود گهواره می کردم
چه خوش بودی که همچون سیدا من هم سر خود را
به پایت می زدم درد دل بیچاره می کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آن حالت که در روی گلی نظاره میکردم
زبویش میشدم مست و گریبان پاره میکردم
ز خود میرفتم و میسوختم در آتش غیرت
چو با دل گفتوگوی آن پریرخساره میکردم
من این زخم ملامت بر جبین خویش میدیدم
[...]
اگر گاهی بدان مه پاره یک نظاره میکردم
گریبان فلک را تا به دامان پاره میکردم
گر آن خورشید خرگاهی ندیم بزم من میشد
بزرگی زین شرف بر ثابت و سیاره میکردم
ندانستم که دور چرخش از من دور میسازد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.