بی خود شدم از زلف دو تا کام گرفتم
در دام تو افتادم و آرام گرفتم
مرغان چمن را به دهم مهر نهادم
رفتم به گلستان و تو را نام گرفتم
تا چشم تو را سوی چراغم نظر افتد
روغن ز گل نرگس و بادام گرفتم
بر کعبه رخساره تو روی نهادم
با قافله زلف ره شام گرفتم
در کوی تو رفتم به قد خم شده امشب
خود را چو مه نو به لب بام گرفتم
سرگشته مرا ساخته چون سنگ فلاخن
جامی که من از گردش ایام گرفتم
بر تنگ شکر چشم چو سید نگشایم
تا از لب او لذت دشنام گرفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بوسه از آن لعل دلآرام گرفتم
جانم به لبم آمد و، آرام گرفتم
منعم مکن از دیدن قد و رخ و چشمش
من انس به سرو و گل و بادام، گرفتم
ساقی! بر من قصهٔ جمشید چه خوانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.