گنجور

 
سیدای نسفی

از عدم جسم خراب و رنگ زرد آورده ام

تحفه یی امروز بهر اهل درد آورده ام

خاطری دارم غبارآلود از رنج سفر

گردبادم پیکری در زیر گرد آورده ام

جانب گلشن مکن تکلیف ای بلبل مرا

نوبهارم لیک با خود آه سرد آورده ام

عاجزم افتاده ام ای چرخ از من کن حذر

لشکری همراه خود بهر نبرد آورده ام

تکیه گاهم سیدا باشد به شاه نقشبند

خویش را در سایه این شیرمرد آورده ام