گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

پژمرده شد به دل گل داغی که داشتم

مانند لاله سوخت دماغی که داشتم

کندم به ناخن از جگر خویش داغ را

کردم برون ز خانه چراغی که داشتم

سر رشته امید ز دستم گسسته شد

گردید سوده پای سراغی که داشتم

از دست برد لشکر خط رنگ او شکست

شد پایمال حادثه باغی که داشتم

از باده وصال دلم سیدا گرفت

انداختم ز دست ایاغی که داشتم