اشکیم تازه شور ز زمزم کشیده ایم
زخمیم کهنه دست ز مرهم کشیده ایم
بر هر دری که در طلب آب رفته ایم
چندان نشسته ایم ز خود نم کشیده ایم
بر بوریای خانه خود نقش بسته ایم
پای از بساط مردم عالم کشیده ایم
روشن چراغ خویش ز مهتاب کرده ایم
منت ز شمع پرتو کس کم کشیده ایم
از بی کسی به خانه آئینه رفته ایم
از عکس خویش صورت آدم کشیده ایم
دست طمع ز خوان کریمان بریده ایم
دامن ز خار وادی حاتم کشیده ایم
در باغ روزگار تماشا نکرده ایم
میل حسد بدیده شبنم کشیده ایم
ما کعبه را به آبله پای رفته ایم
ساغر تهی ز چشمه زمزم کشیده ایم
ای سیدا چو غنچه سر خویش عمرهاست
در آستین پیرهن غم کشیده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما جام درد با دف و نی کم کشیده ایم
دایم قدح نهفته ز محرم کشیده ایم
دامن ز جام می مکش ای محتسب که ما
جام و سبو ز چشمهٔ زمزم کشیده ایم
دانسته ایم تلخی عیش گذشته را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.