می روم هر سو سراغ دل ز مردم می کنم
طفل شوخی دارم او را هر زمان گم می کنم
خون من می ریزد و می پرسد احوال تو چیست
می زند شمشیر و می گوید ترحم می کنم
ساغر عشرت چو گل آسان نمی آید به دست
عمرها خون می خورم تا یک تبسم می کنم
از سر جرم من آن بدخوی پا کوته نکرد
عمرها شد زیر تیغ او تظلم می کنم
ماه را رخسار او خرگه نشین هاله کرد
آفرین بر خیره چشمی های انجم می کنم
بی زبانی نعمتی بودست من از سادگی
شکوه از خاموشی لبهای گندم می کنم
حرفهای بیجا گفتن از شمشیر تازی برتر است
اره می گردد زبانم تا تکلم می کنم
زلف بی پروای او شبها چو بر یارم رسد
می شوم دیوانه و با خود تکلم می کنم
چون تنور از انتظاری می شود چشمم سیاه
سفره خود تا سفید از نان گندم می کنم
می روم زین پس سوی میخانه همچون سیدا
بالش آسایش از خشت سر خم می کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و دردناکی است که شاعر در جستجوی محبت و دلبستگی دارد. او از دل مردم میپرسد و در جستجوی معشوق خود است، اما همواره او راگم میکند. در این میان، او به رنج و درد خود اشاره دارد و از شمشیر تقدیر میگوید که هر لحظه ترحم میکند. شاعر یادآوری میکند که بدست آوردن شادی و عشق همچون گل آسان نیست و او عمر خود را صرف انتظار میکند. او به بیزبانی خود اشاره میکند و میگوید که خاموشی او نعمتی بوده است. در نهایت، شاعر به میخانه و آرامش پناه میبرد و به زندگی ساده و بدون تنش فکر میکند. کل شعر نشاندهنده تضاد بین عشق و درد، سکوت و سخن، و امید و ناامیدی است.
هوش مصنوعی: من به هر جایی میروم تا دل خود را پیدا کنم و از مردم دور و برم میپرسم. همانند یک کودک که بازیگوش است، هر بار او را گم میکنم و نمیتوانم به راحتی او را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: خون من به زمین میچکد و از تو احوال پرسی میکند، در حالی که با شمشیرش حمله میکند و ادعا میکند که به تو رحمت میآورد.
هوش مصنوعی: درست کردن شادی و لذت مانند دستیابی به یک گل است که به راحتی به دست نمیآید. من سالها از عمرم را میگذراند تا فقط یک بار بتوانم لبخند بزنم.
هوش مصنوعی: به خاطر گناه من، آن شخص بدذات نتوانست از من دور بماند و حالا سالهاست که زیر فشار او زندگی میکنم و از او شکایت دارم.
هوش مصنوعی: ماه با چهرهی او همچون کرسی نشینی را زینت بخشیده است. بر درخشش چشمان ستارهها آفرین میگویم و در دل این زیبایی غرق میشوم.
هوش مصنوعی: خاموشی و نداشتن زبان میتواند نعمتی باشد. من به خاطر سادگیام از سکوت و بیزبانی خود شکایت نمیکنم، مانند گندمی که لبخندش در خاموشی نهفته است.
هوش مصنوعی: گفتن حرفهای نادرست و بیمورد، از خطر شمشیر دشمن نیز بدتر است. زبانم به خاطر صحبت کردن، مثل اره میچرخد و به سختی حرکت میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که زلفهای معشوقهام بیپروا به من میرسد، در شبها دیوانه میشوم و با خود صحبت میکنم.
هوش مصنوعی: چشمم به انتظار نان سفید و داغ است، مثل تنوری که منتظر میماند تا درونش نان بپزد.
هوش مصنوعی: از این پس به سوی میخانه میروم و مانند کسی با آرامش مینشینم که سرش را بر روی خشت میگذارد و از زندگی لذت میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر شب از مستی به سوی خانه ره گم میکنم
نقد هستی وقف بر خمخانه و خم میکنم
هر شب از سوز درون بر حال بیماری خود
گاه میگریم چو شمع و گه تبسم میکنم
میکنم هر لحظه در پیش سگانت جای خویش
[...]
خونم از مستی طریق عقل را گم میکنم
میکشم خون صراحی روی در خم میکنم
با سگان کوی تو من بعد خواهم یار شد
عقل بیآرام پیش خود به مردم میکنم
بس که میپاشم به هرسو کوکب اشک از دو چشم
[...]
کی تبسم دور از آن شیرین تکلم میکنم
زهر خند است این که پنداری تبسم میکنم
در میان اشک شادی گم شدم روز وصال
اینچنین روزی که دیدم خویش را گم میکنم
با من آواره مردم تا به کشتن همرهند
[...]
خاک دیگر بر سر مژگان بیغم میکنم
دست دل میگیرم و دریوزهٔ غم میکنم
در تن از آسودگی خونابه دل تیره شد
میشکافم سینه و الماس مرهم میکنم
بیغمم بیغم، ز من ای دردناکان الحذر
[...]
پرتو مه را قیاس از نور انجم میکنم
در محیط قطره سیر بحر قلزم میکنم
نیست از منصور کمتر جوش خون گرم من
خشت را آواره از بالای این خم میکنم
خنده و جان بر لبم یک بار میآید چو برق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.