گنجور

 
سیدای نسفی

بنده مرحمت چشم سیاهت گردم

از سر چپ غلط انداز نگاهت گردم

هاله را بینم و آغوش هوس بگشایم

ماه را بینم و از روی چو ماهت گردم

خط شبرنگ گل روی تو را بنده شوم

از سر سایه خورشید پناهت گردم

ای سیه چشم ز پیش نظرم تند مرو

آنقدر باش که قربان نگاهت گردم

نقش پای تو به هر کوچه مرا پیش آید

گردبادی شوم و از سر راهت گردم

روز و شب کار به یاران تو زاریست مرا

به امید تو ز دنبال سپاهت گردم

سیدا سیر چمن می کند و می گوید

غنچه گل شوم از طرف کلاهت گردم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode