شب چو یاد عارض آن شعله قامت می کنم
خانه را روشن تر از صبح قیامت می کنم
عمر خود را صرف می سازم به شادی همچو گل
تا مرا در شاخ برگی هست عشرت می کنم
بر سر خاری که از پایی به مژگان می کشم
بر سر خود سایه بانی در قیامت می کنم
نیستم گردون که گردم گرد قرص آفتاب
چون مه نو با لب نانی قناعت می کنم
در چنین وقتی که دوران کوس رحلت می زند
ساده لوحی بین که کار خود به فرصت می کنم
جای گرم خود نسازم سرد هر دم چون سپند
عمرها می سوزم و چون شمع طاقت می کنم
خانه آئینه را از عکس پر زر کرده ام
هر که با من روی میارد به دولت می کنم
ناوکش از جان گذر کرد و نگردیدم هلاک
زین الم تا زنده ام خود را ملامت می کنم
تا سبق از حکمت العین دو چشمش خوانده ام
بر سر بیمارها تا رفته صحت می کنم
می زنم از آه دل هر شب به گردون مشتها
آتشی در جان چرخ بی مروت می کنم
تا به چشم اهل ظاهر همچو مژگان جا شوم
خویش را چون کلک مو در بند صورت می کنم
مهربانی ها مرا در چشم او دشمن نمود
بوالهوس می گردم و ترک محبت می کنم
از پی آهونگاهان می دویدم پیش از این
این زمان ایشان اگر آیند وحشت می کنم
شکوه همیشه عاجز ندارد انتقام
دشمنم نامرد اگر باشد مروت می کنم
استخوانم شد سفید و اشک می ریزم به خاک
دانه ام چون آرد شد فکر زراعت می کنم
بازوی دوران مرا گر بعد از این فرصت دهد
می نشینم گوشه یی و ترک صحبت می کنم
کشت امسال من از آب مروت خشک ماند
شکوه از بی لطفی ارباب قسمت می کنم
تلخ باشد بی لبش بر هر چه بگشایم زبان
روزه دارم آرزو خرمای جنت می کنم
هر کجا آن شمع بزم آرا نشیند سیدا
تیغ اگر بر فرقم آید استقامت می کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف احساسات و تجارب خود در زندگی میپردازد. او به یاد محبوبش در شب، احساس شوق و سرزندگی میکند و زندگی را با شادی و طراوت گل وصف میکند. همچنین از تحمل دردهایی که به خاطر عشق و ملامتهای دنیاست، سخن میگوید و تأکید میکند که با وجود مشکلات، از عشق و محبت دست نمیکشد. او به فلسفه زندگی و مرگ پرداخته و به نوعی به پذیرش سرنوشت و نعمتهای کوچک راضی است. در نهایت، شعر به تصویر کردن جدایی و حسرت و همچنین امید به بودن در کنار محبوب، در دوگانگی زندگی و عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: شب که میشود، یاد آن چهره زیبا به سراغم میآید و در این لحظه، خانهام را روشنتر از صبح قیامت میکنم.
هوش مصنوعی: من زندگیام را مثل گل که در شادی و سرسبزی است، صرف میکنم و تا زمانی که در خوشحالی و جوانی هستم، از لحظات لذت میبرم.
هوش مصنوعی: من بر روی خاری که از پایم به مژگانم میکشد، سایهبانیم را در روز قیامت آماده میکنم.
هوش مصنوعی: من مانند آسمان نیستم که دایم در حول و حوش خورشید بچرخم. بلکه همچون ماه نو، با یک تکه نان ساده زندگیام را میگذرانم و قانع هستم.
هوش مصنوعی: در زمانی که صدای زنگ جدایی به گوش میرسد، به سادگی میاندیشم که فرصت را غنیمت میشمارم و به کار خود میپردازم.
هوش مصنوعی: من هرگز جایی گرم و راحت برای خود نمیسازم، چون هر لحظه در حال تجربه سردی و سختی هستم. عمرم را مثل چوبی میسوزانم و مانند شمع، با وجود این همه دشواریها، به تحمل ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: من خانهای پر از زیبایی و درخشش درست کردهام و هر کسی که به من نزدیک میشود را به خوشبختی و ثروت دعوت میکنم.
هوش مصنوعی: شخصی که تیرانداز است، با تمام وجود خود را به خطر انداخته و جانش را در این راه فدای کرده است. او هرگز به سرنوشت و مرگ خود فکر نمیکند و تا زمانی که زنده است، خود را سرزنش میکند.
هوش مصنوعی: من با دقت به چشمان او که نمایانگر حکمت است، نگریستهام و بر روی بیماران با نگاهی مهربان و شفابخش مینگرم تا بتوانم آنها را به بهبودی برسانم.
هوش مصنوعی: هر شب با آه و نالهام، به آسمان میزنم و این احساس عذاب و درد در وجودم را به وجود میآورم. میخواهم به سرنوشت بیرحم خود اعتراض کنم و از این وضعیت ناراحتکننده برای خودم آتش بسازم.
هوش مصنوعی: برای اینکه در نگاه دیگران به نظر بیایم و دیده شوم، خودم را به گونهای میآرایم که مانند موی نرم و لطیف در دستانم باشد.
هوش مصنوعی: محبت و مهربانی من باعث شده که در نظر او شمایل دشمن پیدا کنم، و همین موضوع باعث میشود که دچار وسوسه و سردرگمی شوم و از عشق و محبت کنار بکشم.
هوش مصنوعی: در گذشته، من با شتاب به دنباله صداهای آهونگاهان (نگهبانان) میدویدم، اما اکنون اگر آنها بیایند، دچار ترس و وحشت میشوم.
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت هرگز نمیتواند به صورت ناتوانی جلوه کند. اگر دشمنم نامرد باشد، باز هم من در رفتارم جوانمردی را رعایت میکنم.
هوش مصنوعی: سالمندی بر من گذشته و حالا با حسرت به آینده نگاه میکنم. مانند دانهای که به خاک میافتد و از آن بهره میبرم، حالا به فکر کشت و کار و تلاش در زندگیام هستم.
هوش مصنوعی: اگر روزگار دوباره به من فرصتی دهد، در گوشهای نشسته و از صحبت کردن پرهیز میکنم.
هوش مصنوعی: محصولی که امسال داشتم به خاطر بیلطفی و بیمهری اربابان به گِل رفت و بر من نازل شد.
هوش مصنوعی: بیلب او هر چه بگویم تلخ و ناگوار است. در حالی که زبانم روزه است، فقط خاطر نوشیدن خرمای بهشتی را در سر دارم.
هوش مصنوعی: هر جا که آن شمع زیبایی و روشنی قرار بگیرد، حتی اگر بر سر من تیغ هم بیفتد، باز هم استقامت و پایداری خواهم کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
در لباسِ فقر کارِ اهلِ دولت میکنم
تا کی اندر دام وصل آرم تَذَروی خوشخِرام
در کمینم و انتظار وقتِ فرصت میکنم
واعظِ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن
[...]
بر در دیر مغان هرروز خدمت میکنم
صد تفاخر زین شرف بر اهل دولت میکنم
پیر دیرم گر به هر عمری دهد یک جام می
سالها از مستی آن باده عشرت میکنم
تا ندانندم که از عشق که مجنونم چنین
[...]
چون نظر بر روی آن دشمن مروت میکنم
از بهار گریه گلریزان حسرت میکنم
تا به کی چون جام می عمرم به گردش بگذرد؟
مدتی در پای خُم قصد اقامت میکنم
اختیار گوشه درمان است، همت میکنم
مینشینم همچو عنقا و فراغت میکنم
تیغ چون خورشید نتوانم کشیدن بر کسی
بر دل خود چون زنم ناخن، شجاعت میکنم
هرچه کردم شکر آن را، روزگار از من گرفت
[...]
یاد چشمی را به افسون رام الفت میکنم
مینشینم گوشهای تنها فراغت میکنم
ننگ سربازی است امید ترحم داشتن
جان فدای جور یار بیمروت میکنم
خاطر من مفلس و گنج روان عشق نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.