خون می چکد چو غنچه گل از سخن مرا
تیغ برهنه ایست زبان در دهن مرا
در هیچ جا قرار ندارم چو آفتاب
مهر رخ تو کرده چنین بی وطن مرا
پروانه را به بزم خود ای شمع ره مده
کوته زبان مساز بهر انجمن مرا
بعد از هلاکم از سر خاکم چو بگذری
سازد علم میان شهیدان کفن مرا
بی قامت تو سرو چو دو دست در نظر
بی روی تست طشت پر آتش چمن مرا
روزی که بهر قتل اسیران شوی سوار
هر موی تازیانه شود بر بدن مرا
روزی که پنجه ام ز گریبان جدا شود
ای سیدا چو مار خورد پیرهن مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درد و رنج ناشی از دوری معشوق میپردازد. شاعر خود را به غنچهای تشبیه میکند که از سخن خود خون میچکد و زبانش مانند تیغی برهنه است. او در جستجوی آرامش و وطن خود، همواره در حال حرکت و بیقرار است و تنها یاد معشوقش باعث این بیقراری شده است. شاعر از پروانهای که به باغ شمع نزدیک میشود میخواهد که در مجالس دیگر راه پیدا نکند و به نوعی غم ناشی از دوری را به تصویر میکشد. در انتها به مرگ و یادبود خود اشاره میکند و به احساساتش در لحظات سخت و جدایی میپردازد. در کل، شعر احساسات عاشقانه و درد جدایی را به نحوی عمیق و زیبا بیان میکند.
هوش مصنوعی: سخنان من مانند گلی است که از آن خون میچکد، و زبان من مانند تیغی برهنه است که در دهانم قرار دارد.
هوش مصنوعی: من هیچ جا آرام و آسوده نیستم، مانند آفتاب که به خاطر زیبایی صورت تو بیخانمان شده است.
هوش مصنوعی: ای شمع، پروانه را به مهمانی خود دعوت نکن، چرا که ممکن است به خاطر صحبتهای کوتاه و بیمحتوا، از من دور شود و به جمع ما نپیوندد.
هوش مصنوعی: پس از اینکه از دنیا بروم و در خاک بگذرم، علم و دانش به وسیلهٔ دیگران دربارهام زنده خواهد شد و در میان شهیدان، کفن من را به نشانهای از مقام و ارزشمندیام به نمایش خواهند گذاشت.
هوش مصنوعی: از نبود تو، قامت سرو به مانند دو دست در چشم میآید، و بدون چهره تو، چمن برای من مانند تشت پر از آتش است.
هوش مصنوعی: روزی که برای کشتن اسیران آماده میشوی، هر تار موی من به مانند تازیانهای بر بدنم ضربه میزند.
هوش مصنوعی: روزی که دستم از گریبانم آزاد شود، ای سید، مانند ماری که به لباس من میچسبد، مرا ببرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون شمع سوخت آتش محنت تن مرا
غم پاره پاره ساخت دل روشن مرا
بر من بسوخت در غم عشقت دل رقیب
شادم که غم بسوخت دل دشمن مرا
واجب شد اجتناب من از ماه پیکران
[...]
عشقت چو شمع سوخت سراپا تن مرا
چون موم و رشته پیرهن و دامن مرا
سوز درون گداخته از بس که جان من
با هم شمرده تن نخ پیراهن مرا
من عندلیب گلشن تصویر گشتهام
[...]
سوزد هزار شمع به بیت الحزن مرا
زین داغها که از تو فروزد به تن مرا
خواهم ز دلبران جفا پیشه داد دل
یک چند دل اگر بگذارد به من مرا
ناصح بدست دل بگذار اختیار من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.