گنجور

 
سیدای نسفی

حسنش آخر از هجوم خط تلف شد حیف حیف

سنبل پامال دوران چون علف شد حیف حیف

آنکه زلفش بازوی آزادگان در تاب داشت

زیر دست و پنجه هر ناخلف شد حیف حیف

گلشنش از غارت باد خزان تاراج یافت

دامن پاکش چو برگ گل ز کف شد حیف حیف

قامت سرو خط سبزش ز آه بی کسان

تخته مشق نوای چنگ و دف شد حیف حیف

آنکه روی خود طرف می کرد را خورشید و ماه

از نگاه خیره چشمان برطرف شد حیف حیف

گوهر مقصود باشد آب در کام نهنگ

رنج‌های ما عبث همچون صدف شد حیف حیف

در بخارا بود عمری سیدا پابست او

رشته بر پا در ره ملک نسف شد حیف حیف