گنجور

 
سیدای نسفی

صرف شد عمر من ای یار غلط کردم حیف

در پی چون تو ستمگار غلط کردم حیف

مدتی بود در این شهر گمان می کردم

من تو را یار وفادار غلط کردم حیف

بوده یی با من سودا زده چون مهر و فلک

آشنایی سر بازار غلط کردم حیف

بر سر کوی تو هر خار غمی می دیدم

می زدم بر سر دستار غلط کردم حیف

سیدا از غم او شب همه شب همچون شمع

داشتم دیده بیدار غلط کردم حیف