گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

ای بهارت را گل خودرو گریبان‌پاره‌ها

خار دیوار گلستانت صف نظاره‌ها

گرم‌رفتاران ز عالم رخت هستی برده‌اند

برق گرد کاروان شد از وطن آواره‌ها

نسبت عشاق چون یوسف خطا باشد ز جرم

همچو گل چاک است دامان گریبان‌پاره‌ها

کام دل از مردم دنیا گرفتن مشکل است

تر نمی‌گردد لبی از آب این فواره‌ها

روی گلزار تو را نبود به شبنم احتیاج

آب حسرت می‌چکد از دیده سیاره‌ها

قطره‌های اشک از خشکی به مژگان شد گره

می‌مکند انگشت خود طفلان این گهواره‌ها

بر سر کوی تو ما و سیدا افتاده‌ایم

دست ما گیر از کرم ای چاره بیچاره‌ها

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

وحشی بافقی

زین عزا برخاست دود از آتشین رخساره‌ها

رخ به خاکستر نهان کردند آتش پاره‌ها

سیدای نسفی

ای خط سبزت بهار محشر آواره‌ها

سنبل زلفت کمند گردن نظاره‌ها

در چمن ای شعله‌خو تا عزم رفتن کرده‌ای

شمع روشن کرده‌اند از مقدمت فواره‌ها

کوکبم را نیست آرامی ز گردش‌های چرخ

[...]