گنجور

 
سیدای نسفی

به سیر باغ اگر آن شعله بالا بلند آید

مبارک باد گویان بر سر گلها سپند آید

به دشت آرزو بینم اگر از دور آهویی

نگه از دیده ام پیچیده بیرون چون کمند آید

کدامین غنچه لب واکرده دکان تبسم را

به گوشم هر زمان آواز حلوای به قند آید

دل ما را مده از دست ای کاکل به آسانی

چه خونها می خورد صیاد تا صیدی به بند آید

مرا ای سیدا کشتست شمشیر عتاب او

کشیدن تیغ ابرو بر سر من تا به چند آید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode