روزگاری شد که پشتم از غم دوران دوتاست
دوربینی می کنم اما نظر بر پشت پاست
بی رفیق امروز پای خود در این ره مانده ام
ای مسلمانان دعا سازید کارم با خداست
لنگری آورده ام امروز از میزان عدل
چون ترازو هست چشمم این زمان بر چپ و راست
می روم تنها در این ره تا چه پیش آید مرا
هر قدم اینجا دهان شیر و کام اژدهاست
منزل هر کس بود چون آب بر روی زمین
خانه من از سبکباری چو آتش در هواست
سیدا مردم چرا بر خان و مان دل بسته اند
دار دنیا پیش دار آخرت دارالفناست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به غم و تنهایی شاعر اشاره دارد که در جستجوی حقیقت و معنای زندگی است. او احساس میکند که در مسیر زندگی، تنها و بدون همراهی دیگران است و نیازمند دعا و کمک خداوند میباشد. شاعر با کنایه به میزان عدل، بین حق و باطل درمیافتد و بر این نکته تأکید دارد که خانه واقعی او در این دنیا نیست، بلکه به آخرت مربوط میشود. در نهایت، شاعر تذکری به مردم میدهد که نباید به دنیاست و باید به فکر آخرت باشند.
هوش مصنوعی: زمانی رسید که غم و اندوه زندگی بر دوش من سنگینی میکند. به دور دنیا نگاه میکنم، اما در حقیقت مشغول دیدن بار آن غم بر دوش خودم هستم.
هوش مصنوعی: امروز به تنهایی در این مسیر به راه افتادهام و بیدوست و همسفر ماندهام. ای مسلمانان، برای من دعا کنید، چون کارم تنها به خدا بستگی دارد.
هوش مصنوعی: امروز وزنهای از عدالت آوردهام، زیرا چشمم به مانند ترازویی است که به چپ و راست مینگرد.
هوش مصنوعی: من به تنهایی در این مسیر حرکت میکنم و منتظر هستم ببینم در ادامه چه پیش میآید. هر قدمی که برمیدارم، ممکن است با خطرات بزرگی روبهرو شوم که مشابه دهان شیر و دندانهای اژدها هستند.
هوش مصنوعی: هر کسی در زندگیاش جایگاهی دارد که مانند آب بر روی زمین است، اما منزل من به خاطر سبکیام مانند آتش در هواست.
هوش مصنوعی: چرا مردم به زندگی دنیوی و خانه و کاشانه خود وابسته شدهاند؟ زندگی در این دنیا تنها گذراست و در واقع، دنیای واقعی و پایدار در زندگی پس از مرگ وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یافت از یزدان ملک سلطان به شادی هرچه خواست
روز شادی روز ما سلطان دین سلطان ماست
بند شاهی کرد محکم راه دولت کرد پاک
چشم عالم کرد روشن کار گیتی کرد راست
وقت وقت رامش است و روز روز عشرت است
[...]
آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی
گفت کین والی شهر ما گدایی بیحیاست
گفت چون باشد گدا آن کز کلاهش تکمهای
صد چو ما را روزها بل سالها برگ و نواست
گفتش ای مسکین غلط اینک از اینجا کردهای
[...]
شاه را تاج ثنا دادم نخواهم بازخواست
شه مرا نانی که داد ار باز میخواهد رواست
شاه تاج یک دو کشور داشت لیک از لفظ من
تاجدار هفت کشور شد به تاجی کز ثناست
شه مرا نان داد و من جان دادمش یعنی سخن
[...]
یارب این مائیم و این صدر رفیع مصطفاست
یارب این مائیم و این فرق عزیز مجتباست
یارب این مائیم و این روی زمین یثرب است
کاسمان را هفت پشت از رشک یک رویش دوتاست
خوابگاه مصطفی و کعبه مان از پیش و پس
[...]
خوش ولایت ها که در تحتِ امورِ اولیاست
مصرِ استغنا و رومِ فقر و بغدادِ رضاست
بخشِ ایران قسمِ عشق و قسم توران بخش عقل
در میان آمویِ حکمت هم روان و هم رواست
هم خراسانِ سلامت هم عراق عافیت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.