گنجور

 
سیدای نسفی

لاله رویی آمد و آتش به داغم کرد و رفت

خار در پیراهن گلهای باغم کرد و رفت

از نسیم وصل او چون گل دماغم تازه بوست

خشک سالی ناامید بنده غم کرد و رفت

پرتو مهتاب را از کلبه ام افگند دور

روغن بی التفاتی در چراغم کرد و رفت

خیربادش ریخت بر زخم دلم مشت نمک

سوده الماس را مرهم به داغم کرد و رفت

از می وصلش دماغم بود باغ دلگشا

آمد ایام خزان تاراج با غم کرد و رفت

می دهد بوی گلم خاصیت باد سموم

بس که همچون گرد سیر کوچه باغم کرد و رفت

پرده فانوس را همچون پر پروانه سوخت

باد صرصر را همآغوش چراغم کرد و رفت

سیدا سر در گریبان برده بودم غنچه وار

چون نسیم صبحدم آمد سراغم کرد و رفت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode