لاله رویی آمد و آتش به داغم کرد و رفت
خار در پیراهن گلهای باغم کرد و رفت
از نسیم وصل او چون گل دماغم تازه بوست
خشک سالی ناامید بنده غم کرد و رفت
پرتو مهتاب را از کلبه ام افگند دور
روغن بی التفاتی در چراغم کرد و رفت
خیربادش ریخت بر زخم دلم مشت نمک
سوده الماس را مرهم به داغم کرد و رفت
از می وصلش دماغم بود باغ دلگشا
آمد ایام خزان تاراج با غم کرد و رفت
می دهد بوی گلم خاصیت باد سموم
بس که همچون گرد سیر کوچه باغم کرد و رفت
پرده فانوس را همچون پر پروانه سوخت
باد صرصر را همآغوش چراغم کرد و رفت
سیدا سر در گریبان برده بودم غنچه وار
چون نسیم صبحدم آمد سراغم کرد و رفت