پیشانی ناز او از موج نگه چین بست
مژگان ستم برخاست ابروی کمر کین بست
چشم به عتاب آمد خونم به تغافل ریخت
شمشاد خرامانش در پای نگارین بست
از داغ سراپایم انگشت نما گردید
زآئینه سیمایش ملک دلم آئین بست
گلزار تماشا گشت هر جا که اقامت کرد
گلدسته رعنایی از رشته تمکین بست
خوبان ز شکر خندش در شهد فرو رفتند
لبهای شکرریزان از خنده شیرین بست
مانند گل آن سید از خار کند بستر
آسایش خود هر کس با جامه رنگین بست!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.