گفت آن عارف که با من گفت باز
آن نگار روح بخش دل نواز
هر گناهی را بیامرزم ولی
می نبخشم گر بجز من مایلی
گر تورا در دل هوای غیر ماست
ترک آن دل کن که آتش را سزاست
هرکه با من غیر من انباز کرد
هفت دوزخ را بخود در باز کرد
کین گنه کاریست کو معذور نیست
این گنه در نزد ما مغفور نیست
از نبی آن حکم سرمد را عیان
انه لا یغفر ان یشرک بخوان
وز نبی بشنو به صد بانگ و نوا
کل ذنب ما سوی الاعراض را
رو بگردان آنچه می خواهی بگوی
سوی ما آی آنچه می خواهی بجوی
دل به ما ده ما خریدار دلیم
نی خریدار تن و آب و گلیم
گر نماز و روزه ات فرموده ام
زان بسوی خود رهت بنموده ام
هم زکوة و خمس و هم حج و جهاد
مطلب از جمله بود صرف فؤاد
تا بگردانی دل از مال و وطن
از عیال و خانمان و جان و تن
روی برتابی از اینها یکسره
روی آری سوی آن یار سره
معنی اینها همه یکسان بود
روی دل کردن سوی جانان بود
زین سبب بیقصد و دل زینها یکی
نیست مقبول خداوند اندکی
لیک میل دل بود آنجا قبول
گرچه تن را از عمل باشد زهول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.