زان تفکر در خود و ایام خود
اندر آغاز خود و انجام خود
رخنه ای اندر دل خود باز کرد
دل از آن رخنه گشودن ساز کرد
زان نشاطش رخنه ای دیگر گشود
در گشادش رخنه هردم می فزود
تا به دل آن رخنه ها دروازه شد
طبل روحانی بلندآوازه شد
شد ز بندرگاه غیب آنجا روان
کاروان در کاروان در کاروان
پس دل بیهوش او آمد بهوش
گفت در گوش دلش آنگه سروش
کانچه می بینی ز عز و مال و جاه
وصل معشوق و نیاز پادشاه
دستبوس شاه و پابوس امیر
روی بوس آن نگار دلپذیر
سربه سر تأثیر رسم طاعت است
رسم طاعت را چنین خاصیت است
دستمال صورت طاعات توست
مزد طاعتهای بی نیات توست
قیمت کالای روی اندود توست
اجرت سعی غرض آلود توست
میوه ی بید و صنوبرهای توست
سود سوداهای پر صفرای توست
آمدی این دست مزد پای توست
این جواب لفظ بیمعنای توست
این بهای آن مبارک مژده است
این گلاب آن گل پرمژده است
هیچ کاری نزد ما بی اجر نیست
هیچ صبحی نه که او را فجر نیست
گرچه کالای تو بس نابود بود
لیک نزد ما کجا مردود بود
خویشتن را وانمودی آن ما
آن ماکی رفته بی احسان ما
گر نه از ما بودی اما ای فتی
پیش مردم خویش را خواندی ز ما
هین بگیر این مزد صورت کاریت
این ثواب اجر ظاهر داریت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.