اندرین ایام اندر شهر کاش
که نگهدارد خداوند از بلاش
بود مردی شغل دیوان کار او
مردم بازار در شیکار او
منصب سالاری بازار داشت
محفل بازاریان را بار داشت
مجمع او راز اهل سوق بود
نیک و بدشان را هم او فاروق بود
بود گلجان اهل آن بازار را
فربهی پنداشت آن آمار را
خواجه چون خواهد سرایی ساختن
خانه ای زیبا و نغز افراختن
موضعی تالار و ایوان می کند
موضع دیگر گلستان می کند
تا بود آن جای خواب و راحتش
تا بود این جای عیش و عشرتش
یکطرف طرح ستاوند افکنند
یکطرف دهلیز و دربند افکنند
عرصه ای را گلشن از رز می کنند
گوشه ای گلجان مبرز می کنند
موضع گلجان برای میختن
خاشه و آخان در آنجا ریختن
تا پلیدیهای مردار نجس
زان سراگردند آنجا منطمس
صفه و مشکوی آن مشکین کنند
کاخ و ایوان را عبیرآگین کنند
طارمش پاکیزه و زیبا کنند
همچو مینو ساختن مینا کنند
از برای خلوت خاصان خویش
بهر مهمانان سلطانان خویش
در میان اهل عالم ای عمو
مبرزند این ظالمان دیوخو
نیکبختانند در این بوم و بر
لطف حق دارد به ایشان صد نظر
جوهر جانشان ز علیین پاک
روح صاف آمیخته با درد خاک
خشم و شهوت دامنش را کف زده
وهم و عقل اندر بر هم صف زده
چند شیطان رفته در پیراهنش
اهل سجین گرد در پیرامنش
آب صافش زین سبب پر لای شد
راست تا چپ آمد و از جای شد
ای بسی نابودنیها بوده شد
در پلیدیها بسی آلوده شد
از کثافات و نجاسات برون
شد کثیف و شد پلیدش اندرون
حکمت حق زاهل سجین ظالمان
بهر این مصرف برآورد از میان
کردشان مبرز برای بندگان
گرد آید تا پلیدیها در آن
لاجرم از ضرب و زور و چوب بند
آن پلیدیها سوی خود می کشند
تا شوند این نیکبختان صاف و خش
پاک گردند از فضول غل و غش
تا به علیین اعلا بر پرند
رخت خود تا چشمه کوثر کشند
الغرض آن مبرز بازاریان
داشت با بازاریان صد داستان
روزی از سادات مسکین فقیر
داشت جنسی کم بها و بس حقیر
جنس خود بی اذن آن ظالم فروخت
شعله ی خشم ستمگر برفروخت
اخگر آن شعله بر درویش زد
داد هم دشنام و هم سیلیش زد
رفت و گفتا می کنم با جان ریش
شکوه ات را با نیای کار خویش
گفت او را سوی من آرید باز
شکوه اش را تا کنم دور و دراز
باز آمد زد بر او مشت و لگد
گفت رو رو شکوه کن با جد خود
نزد جدت رو به این حال و بگوش
تا درآرد کتفهایم را ز دوش
این بگفت و تا سرای خویش رفت
از قفایش آه آن درویش رفت
هم در آن شب جسم او را تب گرفت
او بنای لعن بر منصب گرفت
تب فزون می گشت او را دمبدم
او به پای توبه چسبید و ندم
در عمل عمال مار ارقم اند
در گرفتاری چو پور ادهم اند
سایه ی بیماری درد و بلا
از سر عمال یا رب کم مبا
شانه هایش صبحدم بگرفت درد
پس سیه شد زان سپس آماس کرد
آن ستمگر در فغان و در کراخ
برزمین از درد می نالید ناخ
او همین بارید بر دامن سرشک
ویژگانش در پی دید و پزشک
عاقبت تیغی در آتش تافتند
کتفهایش را از آن بشکافتند
کتفهایش سر کشیدند از درون
ویله ی آن رفت تا چرخ نگون
از پس صد ویله و صد ویل و وای
جان سپرد و رفت تا دیگر سرای
کفشهایش را درآورد آن نیا
جان فدای آن نیای خوش لقا
هان و هان ای بی ادب هشیار باش
هوشیار از گفت ناهنجار باش
گردن شیر است بی پروا مخار
کام طنین است دست آنجا میار
پا منه اینجا که سر می افکنند
دم مزن بیجا که گردن می زنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در شهر کاش، مردی مشغول به کار دیوانی بود که در بازار مردم را دادگری میکرد و به عنوان سالار بازار شناخته میشد. او تصمیم به ساختن خانهای زیبا و دلپذیر گرفت و در آن مکانهایی برای استراحت و تفریح در نظر گرفت. او فضایی را به گلستان تبدیل کرد و در آنجا به پاکسازی و زیبا کردن محوطه پرداخت.
نیکبختان در این شهر به لطف خدا زندگی میکردند، اما در عین حال، ظلم و فساد نیز وجود داشت. در این میان، مردی از سادات با کالایی کمبها در معرض ظلم قرار گرفت و مورد آزار ستمگر بازار قرار گرفت. او به جدش شکایت کرد و در شب به شدت بیمار شد. این بیماری بر اثر دستکمگرفتن و ظلم آن ستمگر به او رسید.
سپس ستمگر دچار درد و عذاب شد و جان خود را از دست داد.در این داستان، رفتارهای ناپسند و نتایج اعمال نادرست نشان داده شده و به اهمیت ادب و احتیاط در برخورد با دیگران اشاره گردیده است.
هوش مصنوعی: ای کاش در این روزها در شهر، خداوند از بلاها ما را محافظت کند.
هوش مصنوعی: مردی وجود داشت که کارش در دیوان بود و مردم بازار به شغل و کار او وابسته بودند.
هوش مصنوعی: مقام رهبری در بازار نه تنها موقعیتی ارزشمند دارد، بلکه برای گردهمایی و تجمع تجار و بازرگانان نیز نقش مهمی ایفا میکند.
هوش مصنوعی: اجتماع او محل افشاگری رازهای مردم بازار بود و او به خوبی توانایی تمایز میان نیک و بد آنها را داشت.
هوش مصنوعی: آدمی که جانش شاداب و سرزنده است، از چاقی و فربهی دیگران در بازار خوشحال است و آن را نشانهی خوبی میداند.
هوش مصنوعی: وقتی کسی تصمیم میگیرد خانهای زیبا و دلنشین بسازد، تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا آن را به بهترین شکل ممکن طراحی کند.
هوش مصنوعی: یک جا فضایی مانند تالار و ایوان ایجاد میکند و در مکان دیگری فضایی مانند گلستان میسازد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که آنجا محل خواب و آرامش او بود، اینجا نیز محل شادی و لذت او باقی میماند.
هوش مصنوعی: در یک سو، زیبایی و شکوه را به نمایش میگذارند و در سوی دیگر، محدودیتها و موانع را ایجاد میکنند.
هوش مصنوعی: در جایی، فضای زیبایی به وجود میآید که با گلهای سرخ تزئین میشود و در گوشهای، گلی خاص و برجسته را نمایش میدهند.
هوش مصنوعی: محل گل جان برای نوشیدن شراب و به کار گرفتن دیگران در آنجا فراهم است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آلودگیها و ناپاکیهای مربوط به مردار از آن مکان دور شوند، من در آنجا پنهان خواهم شد.
هوش مصنوعی: صفه و مشکوی آن باعث میشود تا کاخ و ایوان بوی خوش بگیرد و معطر شود.
هوش مصنوعی: زیبایی و پاکی طلا را مانند ساختن مینای شفاف و خوش رنگ، به خوبی و زیبایی در میآورند.
هوش مصنوعی: به خاطر آرامش ویژهای که برای دوستان خاص خود در نظر گرفته شده، مهمانان پادشاهان خود را در نظر گرفتهاند.
هوش مصنوعی: در میان مردم دنیا، ای عمو، این ظالمان شرور و بیرحم برتر و مشهور شدهاند.
هوش مصنوعی: سعادتمندان در این سرزمین، به خاطر لطف خدا، مرتب مشمول نگاه و توجه خاص او هستند.
هوش مصنوعی: روح آنها از جوهرهای پاک و بلندآفرینش تشکیل شده که با وجود درد و رنج زندگی مادی، به صفای معنوی و آسمانی پیوند خورده است.
هوش مصنوعی: خشم و تمایلات بیجای او را احاطه کرده و هر دو دلیلی بر هم ریختهاند، به گونهای که عقل و اندیشهاش تحت تأثیر این هیجانات در تضاد و آشفتگی قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: در چندین جا افرادی منفی و فریبکار در نزدیکی او وجود دارند که به دنبال او هستند و به دور او میچرخند.
هوش مصنوعی: به خاطر این جریان، آب زلال و صاف او به هم ریخت و به دو سمت چپ و راست پخش شد.
هوش مصنوعی: بسیاری از آسیبها و نابودگریها در دنیای ناپاکیها به وجود آمده و به همین دلیل، انسانها به شدت در زشتیها فرو رفته و دچار فساد شدهاند.
هوش مصنوعی: از زشتیها و ناپاکیها رها شد، اما درونش هنوز آلوده و پلید مانده است.
هوش مصنوعی: حکمت و علم الهی از سرنوشت و عاقبت بد ظالمان و ستمگران برای عبرت و درسی برای دیگران به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: برای بندگان، فضایی فراهم میشود که در آن بتوانند از آلودگیها و ناپاکیها دور شوند.
هوش مصنوعی: بنابراین، به خاطر ضربهها و فشارهایی که به آنها وارد میشود، آن زشتیها به سمت خود جذب میشوند.
هوش مصنوعی: برای اینکه این آدمهای خوشبخت و نیکوکار رها و بیغل و غش شوند، باید از هر چیزی که اضافی و بیفایده است پاک شوند.
هوش مصنوعی: تا به آسمانهای بلند برود و لباس خود را بپوشد تا به چشمه کوثر برسد.
هوش مصنوعی: در نهایت، آن فرد متخصص در امور بازار، با بازاریان داستانها و تجربههای زیادی داشت.
هوش مصنوعی: روزی یک فرد از خانوادههای شریف و نیازمند، کالایی با ارزش کم و بسیار ناچیز داشت.
هوش مصنوعی: بدون اجازه آن فرد ستمگر، چیزی از خود را به فروش گذاشت و باعث شد که خشم او شعلهور شود.
هوش مصنوعی: شعلهی آتش به درویش آسیب زد و هم او را فحش داد و هم سیلی به صورتش زد.
هوش مصنوعی: او رفت و گفت که با تمام وجودم به مسائل تو رسیدگی میکنم و به ریشه کارهایم میپردازم.
هوش مصنوعی: او را به نزد من بیاورید تا شکایتهایش را بشنوم و برطرف کنم.
هوش مصنوعی: او دوباره به او حمله کرد و با مشت و لگد زد و گفت برو، برو و به جد خود شکایت کن.
هوش مصنوعی: به نزد جدت برو و به او بگو که این وضعیت را عوض کند تا بار سنگینی که بر دوش دارم، برطرف شود.
هوش مصنوعی: او این را گفت و به سوی خانهاش رفت و از پشت سرش آه و افسوس آن درویش را شنید.
هوش مصنوعی: در آن شب، او دچار تب شد و به طور همزمان شروع به نفرین کردن مقام و موقعیتش کرد.
هوش مصنوعی: او هر لحظه بر تبش افزوده میشد و به توبهی خود چنگ میزد و از خود دور نمیشد.
هوش مصنوعی: در زندگی، افرادی که مسئولیتهایی دارند، مانند مار خزندهاند و در مواجهه با مشکلات، همچون ناتوانی به نام پور ادهم به نظر میآیند.
هوش مصنوعی: خدايا، سایهي درد و بیماری را از سر کارگزاران خود دور کن و آن را کم کن.
هوش مصنوعی: شانههای او در صبح زود دچار درد شد و به همین دلیل، رنگش تیره شد و سپس متورم گردید.
هوش مصنوعی: آن ظالم در حال ناله و زاری و زخم بر زمین، به خاطر دردهایی که تحمل میکند، به شدت درد میکشد.
هوش مصنوعی: او در لحظهای که اشک بر چهرهاش نشسته است، در پی دیدن کسی میگردد و به پزشک مراجعه میکند.
هوش مصنوعی: سرانجام، شمشیری که در آتش درخشان بود، به شانههای او ضربه زد و آنها را شکست.
هوش مصنوعی: کتفهای او از درونش سر بر آورده و به سمت چرخ فلک شتافتند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه صد بار ناله و زاری کرد، جان از بدنش جدا شد و رفت به سرای دیگر.
هوش مصنوعی: کفشهایش را درآورد، او (نیا) جانش را فدای آن پیشوای زیبا میکند.
هوش مصنوعی: اوه، ای بیادب! مراقب باش و از سخنان ناپسند پرهیز کن.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به شجاعت و قدرت اشاره دارد. به وضوح نشان میدهد که انسان باید بدون ترس و با قدرت و اعتماد به نفس قدم بردارد. همچنین به یادآوری میکند که باید از قدرت و تواناییهای خود به درستی استفاده کنیم و آن را در جای مناسب به کار ببندیم.
هوش مصنوعی: اینجا قدم نگذار چون سرها را پایین میآورند، بیجا سخن مگو که جانها را میستانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.