کو همه در راه یار ایثار کرد
هم تن و هم جان فدای یار کرد
چون شنید از جبرئیل او نام دوست
آمدش در گوش جان پیغام دوست
گفت وه وه از کجا بود این نوا
تا تن و جان را کنم بر آن فدا
کیست این گوینده ی پیغام دوست
تا کنم جان را نثار نام دوست
بلکه گر بهتر ز جان بودی مرا
کردمی بر نام جان بخشش فدا
دیده بگشود از یمین و از یسار
کز کجا بود این نوای جان شکار
نوجوانی دید بالای تلی
کوه و دشت از نور رویش منجلی
گفت کو را ای جوان نیکخوی
بار دیگر نام آن یکتا بگوی
آنچه دارم نیمی از آن مال تو
من فدای حال تو و قال تو
بار دیگر عندلیب خوش نوا
نغمه سر کرد از نوای جانفزا
یاد کرد آن طوطی از هندوستان
داد هندستان به یاد طوطیان
بلبلی بر یاد گلشن زد نوا
عندلیبان را همه دل شد ز جا
شعله زن شد آتش شوقش چنان
که نه خود دانست و نه جسم و نه جان
آری آری یاد جانان خوش بود
یادشان در سینه چون آتش بود
چون زند در خرمنی آتش شرر
شعله اش هر لحظه گردد تیز تر
گفت با او کی جوان بار دگر
نام آن یکتای بی همتا ببر
آنچه من دارم سراسر زان تو
هم تن و هم جان من قربان تو
گفت یک بار دگر آن جبرئیل
نام آن یکتای بیمثل و عدیل
شوق ابراهیم صد چندان فزود
کی ز نام آب تشنه شد ورود
واله و شیدا فتاد آنجا بروی
هر بن مویش همه سبوح گوی
گه فتادی واله و حیران به خاک
گاه کردی جامه بر تن چاک چاک
گه نشستی و گهی برخاستی
گه شدی افزون و گاهی کاستی
گه چو گل در صبحدم خندان شدی
گه چو ابری در چمن گریان شدی
چون خیال او تورا مجنون کند
پس نمی دانم وصالش چون کند
این بود تأثیر تصویر و خیال
پس اثر یا رب چه باشد در وصال
نام او تاراج در جانها کند
روی او یارب چه توفانها کند
گفت دیگر من ندارم یک تسو
بار دیگر نام او گو بهر او
بار دیگر آن همایون پر هما
لب گشود آنجا به تسبیح خدا
کرد گویا نام آن سلطان فرد
با خلیل الله نمی دانم چه کرد
پس خلیل الله بگفت ای حق پرست
آنچه من دارم همه زان تو است
گرد آور جمله را با خود ببر
باز اگر می خواهی اینک جان و سر
گفت او را جبرئیل ای باوفا
مرحبا صدمرحبا صد مرحبا
جبرئیلم من نخواهم ملک و مال
این و صد این مر تورا بادا حلال
هر دو عالم در وفایت غرق باد
افسر خلت تورا بر فرق باد
آفرین بر همت والای تو
زیب خلت خلعت بالای تو
این بگفت و کرد او بدرود و رفت
کرد پرواز و گذشت از چار و هفت
این ز پنج و شش شد آن از هفت و چار
چار و هفت و پنج و شش آمد حصار
نفس را باشد حصار این چار حد
راه او زین چار حد گردید سد
چون شود در خواب فارغ از خواس
می کند از شمع تجرید اقتباس
با ملایک باشد او را اعتناق
دور از ضیق النفس در اختناق
چون بمردن وارهد از شش جهات
هم از این چار اسطقس بی ثبات
هم از این نیلی حصار هفت طاق
زین سرای تنگ فیروزج رواق
وارهد از محبس و زندان تنگ
دور گردد زین قرینان مژنگ
سر برآرد از فضای عالمی
کاینجهان باشد ز دهلیزش خمی
لیکنش واحسرتا او را اگر
اندرین زندان نرسته بال و پر
مرغ بی پر از قفس چون شد برون
باشدش دل از غم پرواز خون
طایری کان را نه بال و پر بود
از گلستانش قفس خوشتر بود
خاصه گر آن را بود زنجیرها
هم بگردن هم به بال و هم به پا
مرغ بی پر را قفس مأمن بود
چون برون شد طعمه ی برزن بود
آنکه از زندان برندش پای دار
باشدش زندان بهشت نوبهار
زین سپس گویند آن کفار رد
بعد مردن لیسنا کنا نرد
در جهان جان و گلزار ارم
یاد آرند از چنین زندان غم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و اشتیاق به معشوق میپردازد. شاعر بیان میکند که چگونه همهی وجود خود را فدای یار میکند و از نام او شوق و شعف در دلش شعلهور میشود. او به یادآوری جبرئیل اشاره میکند که پیام عشق را به او میآورد و حس عمیق وابستگی و ایثار را در او برمیانگیزد.
در ادامه، شاعر به تمثیلهایی از طبیعت و زندگی میپردازد، مانند جوانی که در نور میدرخشد و بر کمالات معشوق تأکید میکند. یادآوری نام معشوق موجب میشود که افراد دچار حیرت و شوق شوند، و همهی این احساسات به نوعی نشاندهندهی قدرت عشق و جذبهی معشوق است.
شاعر از زندان و قفسهای دنیوی صحبت میکند و ابراز میدارد که آزاد شدن از این قفسها هدف نهایی عاشق است. در نهایت، عشق و دیوانگی برای معشوق تبدیل به نیرویی میشود که فرد را از محدودیتهای دنیوی رها میکند و به جهانی دیگر میبرد.
هوش مصنوعی: او تمام وجودش را در راه محبوب فدای او کرد و برای یار، هم جان و هم تنش را قربانی نمود.
هوش مصنوعی: وقتی او نام دوست را از جبرئیل شنید، پیام دوست در عمق جانش طنین انداخت.
هوش مصنوعی: آه، این آهنگ از کجا آمده است که من آمادهام برای جان و تنم قربانی آن شوم.
هوش مصنوعی: این گوینده که پیغام دوست را میرساند کیست که من جانم را به پای نام دوست فدای او کنم؟
هوش مصنوعی: اگر تو برایم بالاتر از جان میبودید، من جانم را برای نامت فدای تو میکردم.
هوش مصنوعی: چشم خود را به طرف راست و چپ باز کردم تا ببینم این صدای زندگیبخش از کجا به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: یک جوان نگاهی به بالای تلی در میان کوهها و دشتها انداخت و نور چهرهاش را دید.
هوش مصنوعی: به جوان نیکو رفتار بگو که نام آن یکتا و خاص را دوباره بر زبان بیاورد.
هوش مصنوعی: آنچه که من دارم، نیمی از آن متعلق به توست. من برای خوب بودن تو و گفتارت فدای تو میشوم.
هوش مصنوعی: پرنده خوش آواز دوباره آهنگی دلنواز سر داد که جان را شاداب کرد.
هوش مصنوعی: طوطی از هندوستان یاد کرد و گفت که هند به خاطر یاد این طوطیان معروف است.
هوش مصنوعی: یک بلبل به یاد باغ گل آواز سر داد و همه بلبلان دیگر از شوق و زیبایی آن دلشان به تپش افتاد.
هوش مصنوعی: شوق او به حدی شعلهور شده است که نه خود او از آن باخبر است و نه جسم و جانش.
هوش مصنوعی: بله، یاد محبوب دلنشین است و یاد آنها در دل مانند آتش میسوزد و شعلهور است.
هوش مصنوعی: وقتی در میان کاه و کلش آتش شعلهور میشود، هر لحظه شدت شعلهاش بیشتر و تندتر میشود.
هوش مصنوعی: با او گفت و گو کن و دوباره نام آن فرد بینظیر را ببر.
هوش مصنوعی: آنچه من دارم، از توست و همه وجود من، چه جسم و چه روح، برای تو فدای توست.
هوش مصنوعی: گفت بار دیگر آن فرشته جبرئیل، نام آن یگانهای که هیچ مشابه و همتایی ندارد.
هوش مصنوعی: شوق ابراهیم بسیار بیشتر شد، چرا که او با نام آب، به تشنگی خود پاسخ داد و وارد شد.
هوش مصنوعی: شخصی شیدا و مجنون در کنار معشوقش افتاده و هر رشته موی او را با شگفتی و احترام میستاید.
هوش مصنوعی: زمانهایی بوده که به شدت دلباخته و گیج شدهای و در همین حال به زمین افتادهای، به گونهای که لباسهایت چاکچاک شدهاند.
هوش مصنوعی: گاهی قرار میگیری و گاهی از جا بلند میشوی، گاهی به چیزی افزوده میشوی و گاهی از چیزی کاسته میشوی.
هوش مصنوعی: گاهی همچون گل در سحرگاهان شاد و خندان بودی و زمانی مانند ابر در باغ گریه و اندوه به چهره داشتی.
هوش مصنوعی: وقتی که فکر و یاد او تو را دیوانه میکند، نمیدانم که چه جوری با او رسیدن ممکن است.
هوش مصنوعی: این تصویر و خیال بر زندگی من تأثیر عمیقی گذاشته است. حالا ای خدا، بعد از این تأثیر، در وصال و نزدیکی به محبوب چه اتفاقی خواهد افتاد؟
هوش مصنوعی: نام او در دلها چنان تأثیرگذار است که میتواند آرامش را بر هم زند و درونیترین احساسات را تحت تأثیر قرار دهد. ای کاش میدانستیم چطور میتواند دنیا را دچار دگرگونی کند.
هوش مصنوعی: گفت که دیگر من نمیتوانم بار دیگر دربارهاش صحبت کنم، پس نام او را ببرم و به خاطر او یاد کنم.
هوش مصنوعی: یک بار دیگر، همان پرنده خوشبخت و زیبا، دهانش را باز کرد و در آن مکان به ستایش خداوند پرداخت.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آن سلطان بزرگ با خلیل الله (ابراهیم) چه کرده که به این وضعیت رسیده است.
هوش مصنوعی: خلیل خدا گفت: ای پروردگار، هر چیزی که من دارم، همه از توست.
هوش مصنوعی: همه چیز را با خود ببر و اگر میخواهی، اکنون جان و سر را هم ببر.
هوش مصنوعی: جبرئیل به او گفت: سلام بر تو ای وفادار، صدبار سلام و خوشآمدگویی بر تو.
هوش مصنوعی: من به جبرئیل میگویم که من نه ثروت و دارایی میخواهم و نه به خاطر آنها دچار ناراحتی میشوم. فقط میخواهم که تو برای من حلال باشی.
هوش مصنوعی: هر دوی جهان در عشق تو غرق شدهاند، تاج ملکوتی تو بر سرشان است.
هوش مصنوعی: ستایش میکنم همت بزرگ تو و زیبایی پوشش و لباس باارزش تو.
هوش مصنوعی: او این را گفت و سپس خداحافظی کرد و پرواز کرد و از مراحل سخت زندگی عبور کرد.
هوش مصنوعی: این عددها به هم مرتبط هستند و از ترکیب آنها به یک نتیجه مشخص میرسیم. به عبارتی، هر عدد نمایانگر یک بخش از کل مطلب است که با هم جمع میشوند و تصویر کلی را شکل میدهند.
هوش مصنوعی: نفس انسان در چهار محدوده مختلف محصور است و این چهار محدوده مانند سدی عمل میکند که راه پیشرفت و آزادی او را محدود میسازد.
هوش مصنوعی: وقتی در خواب قرار میگیرد و از خواستهها رها میشود، از شمع نمونهبرداری میکند و به تجرد و خلوص میرسد.
هوش مصنوعی: او با فرشتگان در ارتباط است و از احساس تنگنا و فشار دور است.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از مرگ رهایی پیدا کند، از تمام جهات و جوانب، نمیتواند از این چهار عنصر ناپایدار نجات یابد.
هوش مصنوعی: از این دیوار نیلی رنگ با هفت طاق، در این خانهی کوچک زیبا به بیرون نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: آزاد میشود از زندان تنگ و از این همراهان ناخوشایند دور خواهد شد.
هوش مصنوعی: از گوشهای از عالم، چیزی پدیدار میشود که این دنیا از آستانهاش آغاز میشود.
هوش مصنوعی: اما افسوس که او در این زندان به پر و بالی نرسیده است.
هوش مصنوعی: پرندهای که بدون پر از قفس خارج میشود، دلش پر از غم پرواز است.
هوش مصنوعی: پرندهای که نه بال و پر دارد، بودن در قفس گلستان برایش بهتر است.
هوش مصنوعی: خصوصاً اگر آن فرد زنجیرهایی داشته باشد که به گردن، بالها و پاهایش بسته شده باشد.
هوش مصنوعی: پرندهای که پر ندارد، در قفس احساس امنیت میکند، اما زمانی که از آن خارج شود، تبدیل به طعمهای برای شکارچی میشود.
هوش مصنوعی: کسی که از زندان رهایی یابد، در واقع به بهشت و نعمتهای خوشی رسیده است و نشانهای از زندگی خوش و آزاد را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: از این به بعد، کافران خواهند گفت بعد از مرگ: ما هرگز کسی را نپرستیدهایم.
هوش مصنوعی: در دنیا به یاد بیاورید که جان و باغهای سرسبز همچون ارم، از چنین زندان غمآوری یاد میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.