دید موسی کافری اندر رهی
پیره گبری کافری و گمرهی
گفت ای موسی از این ره تا کجا
می روی و با که داری مدعا
گفت موسی می روم تا کوه طور
می روم تا لجه ی دریای نور
می روم تا راز گویم با خدا
عذر خواهم از گناهان شما
گفت ای موسی توانی یک پیام
با خدای خود ز من گویی تمام
گفت موسی هان پیامت چیست او
گفت از من با خدای خود بگو
که فلان گوید که چندین گیرودار
هست من را از خدایی تو عار
گر تو روزی می دهی هرگز مده
من نخواهم روزیت منت منه
نی خدایی تو نه من هم بنده ام
نی ز بار روزیت شرمنده ام
زین سخن آمد دل موسی بجوش
گفت با خود تا چه گوید حق خموش
شد روان تا طور با حق راز گفت
راز با یزدان بی انباز گفت
اندر آن خلوت بجز او کس ندید
با خدا بس رازها گفت و شنید
چونکه فارغ شد در آن خلوت ز راز
خواست تا گردد بسوی شهر باز
شرمش آمد از پیام آن عنود
دم زند از آنچه ز او بشنیده بود
گفت حق گو آن پیام بنده ام
گفت موسی من ازان شرمنده ام
شرم دارم تا بگویم این پیام
چون تو دانایی همه دانی تمام
گفت از من رو بر آن تندخو
پس ز من او را سلامی بازگو
پس بگو گفتت خدای دلخراش
گر تورا عار است از ما عار باش
ما نداریم از تو عار و ننگ نیز
نیست ما را با تو خشم و جنگ نیز
گر نمی خواهی تو ما را گو مخواه
ما تورا خواهیم با صد عز و جاه
روزیت را گر نخواهی من دهم
روزیت از سفره ی فضل و کرم
گر نداری منت روزی ز من
من تورا روزی رسانم بی منن
فیض من عام است فضل من عمیم
لطف من بی انتها جودم قدیم
خلق طفلانند و باشد فیض او
دایه ی بس مهربان و نیک خو
کودکان گاهی بخشم و گه بناز
از دهان پستان بیندازند باز
دایه پستانشان گذارد بر دهن
هین مکن ناز ای انیس جان من
سر بگرداند دهان برهم نهد
دایه بوسه بر لبانش می دهد
هین مگردان رخ ز من پستان بگیر
جوشد از پستان من بهر تو شیر
چونکه موسی بازگشت از کوه طور
طور نی بل قلزم ذخار نور
گفت کافر با کلیم اندر ایاب
گو پیامم را اگر داری جواب
گفت موسی آنچه حق فرموده بود
زنگ کفر از خاطر کافر زدود
جان او آیینه پرزنگ بود
آن جوابش صیقل خوش رنگ بود
بود گمراهی ز راه افتاده بس
آن جوابش بود آواز جرس
جان او آن شام یلدا دان جواب
مطلع خورشید و نور آفتاب
سر به زیر افکند و لختی شرمگین
آستین بر چشم و چشمش بر زمین
سر برآورد آنگهی با چشم تر
با لب خشک و درون پرشرر
گفت با موسی که جانم سوختی
آتش اندر جان من افروختی
من چه گفتم ای که روی من سیاه
واحیا آه ای خدا واخجلتا
موسیا ایمان بر من عرضه کن
کودکم من بر دهانم نه سخن
موسیا ایمان مرا بر یاد ده
ای خدا پس جان من بر باد ده
موسی او را یک سخن تعلیم کرد
آن بگفت و جان بحق تسلیم کرد
ای صفایی هان و هان تا چند صبر
یاد گیر ایمان خود زان پیر گبر
گرچه گفتار تو ایمان پرور است
هم سخنهایت همه نغز و تر است
ریزد از نطفت مسلمانی همه
هست گفتار تو سلمانی همه
لیک ز اعمال تو دارد عار و ننگ
کافر بتخانه ترسای فرنگ
طعنه می زد آن یکی از اهل دین
عارفی را با هزاران خشم و کین
کان فلانکس را نباشد اعتقاد
نی به دوزخ نی به جنت نی معاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: موسی در مسیری با کافری ملاقات میکند که از او میپرسد به کجا میرود و هدفش چیست. موسی پاسخ میدهد که به کوه طور میرود تا با خدا راز بگوید و از گناهان مردم عذرخواهی کند. کافر، پیامی از طرف خدا به موسی میدهد که در آن، خدا به بندگانش میگوید که عاری از خجالت باشند و هرگز از او شرمنده نشوند.
موسی با خدا در خلوت راز میگوید و پس از آن، به سوی شهر بازمیگردد. او از پیام کافر خجالت میکشد و دستور خدا را به او منتقل میکند و به او یادآوری میکند که خداوند از او هیچ عاری ندارد. کافر که از حال و روز خود ناراحت است، از موسی میخواهد که به او ایمان بیاموزد.
موسی به او ایمان را یاد میدهد و در نهایت، کافر ایمان میآورد. این منظره نشاندهنده توانایی کلام و تأثیر خدا بر دلهای انسانها است و هشدار میدهد که اعمال انسان باید با گفتار او همخوانی داشته باشد.
هوش مصنوعی: موسی مردی کافر را در راهی دید که پیرمردی از پیروان کیش کافری و منحرف میباشد.
هوش مصنوعی: گفت: ای موسی، از این مسیر به کجا می روی و با چه کسی در حال گفتگو هستی؟
هوش مصنوعی: موسی گفت: به سوی کوه طور میروم، تا به عمق دریای نور برسم.
هوش مصنوعی: رود به سوی خدا و از او میخواهم که از گناهان شما معاف کند.
هوش مصنوعی: ای موسی، آیا میتوانی پیامی را از طرف من به خدا بگویی و همه چیز را برای او بیان کنی؟
هوش مصنوعی: موسی پرسید: پیامت چیست؟ او پاسخ داد که از من به خدای خود بگو.
هوش مصنوعی: کسی میگوید که من در مشکلات و چالشها قرار دارم و از اینکه به تو، خداوند، وابسته هستم خجالت میکشم.
هوش مصنوعی: اگر روزی به من بدهی، هرگز آن را نپذیرم و نمیخواهم که منت تو بر گردنم باشد.
هوش مصنوعی: تو هم خدا نیستی و من هم فقط یک بندهام، از بار سنگین روزگار هم خجالتزده نیستم.
هوش مصنوعی: از این حرف دل موسی به شور آمد و با خود گفت: خداوند چه رازی را خواهد گفت که اکنون در سکوت است.
هوش مصنوعی: روح او به کوه طور رفت تا با خدا راز و نیاز کند و بدون هیچ همراهی، با یزدان سخن گفت.
هوش مصنوعی: در آن مکان خلوت هیچ کس غیر از او را ندید. با خداوند گفتگوهای زیادی را آغاز و پایان داد.
هوش مصنوعی: هنگامی که از صحبتهای خصوصی و رازها در آن مکان دور افتاد، تصمیم گرفت به شهر برگردد.
هوش مصنوعی: او از پیامی که از آن فرد بدجنس دریافت کرده بود، شرمنده شد و از گفتن آنچه که شنیده بود، ساکت ماند.
هوش مصنوعی: حقگو به من گفت که این پیام متعلق به بنده من است و موسی در پاسخ گفت که از این پیام خجالتزده است.
هوش مصنوعی: من خجالت میکشم که بگویم این پیام را، زیرا تو همهچیز را میدانی و هیچچیز از علم تو پنهان نیست.
هوش مصنوعی: او به من گفت که از آن فرد خشمگین دوری کن، پس من با او سلامی دوباره عرض کردم.
هوش مصنوعی: پس بگو که اگر خداوندی وحشتانگیز تو را مورد سرزنش قرار دهد، اگر از ما خجالت میکشی، همین خجالت را بپذیر و تحمل کن.
هوش مصنوعی: ما از تو هیچ عیب و نقصی نمیبینیم و حتی با تو هم دشمنی و کینهای نداریم.
هوش مصنوعی: اگر تو نمیخواهی که ما به تو نزدیک شویم، بگو که نمیخواهی. اما ما هر طور که شده تو را دوست خواهیم داشت و با افتخار و قدرت به این کار ادامه خواهیم داد.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی روزیات را من به تو میدهم، روزیت را از سفرهی لطف و رحمت خودم میدهم.
هوش مصنوعی: اگر امروز از من بهرهای نمیگیری، نگران نباش، روزی فراموشت نخواهم کرد و روزیات را تامین میکنم حتی وقتی در کنار من نیستی.
هوش مصنوعی: نیکویی و خیرخواهی من به همه میرسد، بخشش من گسترده و فراگیر است، مهربانی من بیپایان است، و سخاوت من از همیشه جاری بوده است.
هوش مصنوعی: مردم مانند کودکان هستند و فیض الهی مانند یک دایه مهربان و نیکوکار به آنها کمک میکند.
هوش مصنوعی: کودکان گاهی از روی محبت و مهربانی رفتار میکنند و گاهی هم به شکل بازیگوشی و لودگی، با شیطنتهای کودکانه خود، کارهای جالبی انجام میدهند.
هوش مصنوعی: ای نازنینم، همچون دایهای که پستانش را در دهان بچهاش میگذارد، تو هم از ناز و لوس بازی خود دست بردار و به من نزدیکتر شو.
هوش مصنوعی: سرش را کج میکند و دهانش را به هم میزند، دایه لبهایش را بوسه میزند.
هوش مصنوعی: ای عزیز، صورتت را از من برمگردان. عشق و محبت من به تو چنان است که از دل و جانم برایت شیر میجوشد.
هوش مصنوعی: زمانی که موسی از کوه طور بازگشت، پرتوی نورانی بر چهرهاش پدیدار شد، مانند نور دریا.
هوش مصنوعی: کافر به کلیم گفت در راه برگشتن، اگر پاسخی برای پیامم داری، آن را بگو.
هوش مصنوعی: موسی گفت آنچه را که خداوند مقرر کرده بود، زنگار کفر را از دل انسانهای کافر زدود.
هوش مصنوعی: روح او مانند آیینهای زنگزده بود و پاسخش مانند صیقلی با رنگ زیبا و دلنواز بود.
هوش مصنوعی: کسی که از راه صحیح منحرف شده، مدتهاست که راه خود را گم کرده است و پاسخ او تنها صدای زنگ جرس است.
هوش مصنوعی: جان او در آن شب یلدا بهعنوان پاسخی به شروع خورشید و روشنی آفتاب میباشد.
هوش مصنوعی: سری به زیر انداخت و لحظهای شرمنده شد، آستینش را به چشمش مالید و نگاهش را به زمین دوخت.
هوش مصنوعی: او ناگهان با چشمانی اشکآلود و لبانی خشک، اما دلی پر از احساس و شور و شوق ظاهر شد.
هوش مصنوعی: او به موسی گفت که جانم را با سخنانش سوزانده و آتش عشق را در درونم شعلهور کرده است.
هوش مصنوعی: من از خودم پرسیدم که چرا چهرهام اینقدر سیاه است و در دل آه میکشم، ای خدا، که از شرم و عذاب نمیدانم چه باید بگویم.
هوش مصنوعی: ای موسی، ایمان خود را به من نشان بده. فرزندم، صبر کن، من چیزی برای گفتن ندارم.
هوش مصنوعی: ای خدا، ایمان مرا به یاد آر و اگر نیاز است، جانم را فدای این ایمان کن.
هوش مصنوعی: موسی به او یک جمله آموزنده گفت و او آن را گفت و جان خود را به حق تسلیم کرد.
هوش مصنوعی: ای زیبایی، ای کاش تا کی صبر کنی و یاد بگیری که ایمان خود را از آن پیر غیرمسلمان بگیری؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه حرفهایت من را به ایمان و امید میآورد، اما سخنهایت همواره شیرین و دلنواز است.
هوش مصنوعی: اگر نطفهای از ایمان و مسلمانی در وجود تو بریزد، همهی گفتارهای تو مانند گفتار یک سلمانی خواهد بود.
هوش مصنوعی: اما به خاطر کارهای تو، کافر و بتپرست هم در فرنگ از تو خجالت میکشند و ننگ میبرند.
هوش مصنوعی: یک فرد از اهل دین با خشم و کینه بسیار به عارفی طعنه میزد.
هوش مصنوعی: فلانکس به هیچ چیز اعتقادی ندارد؛ نه به آتش جهنم، نه به بهشت، و نه به روز رستاخیز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.