آن یکی می بود در شهری امیر
اهل آن شهرش همه فرمان پذیر
روز و شب در امر و نهیش اشتغال
کوس مالامالش از ضیق نعال
امر او نافذ چو سلطان ارسلان
حکم او قاطع چو تیغ ایلخان
روزگاری اندر آنجا حکمران
حکم او بر پیر و بر برنا روان
از حکومت عاقبت معزول شد
بود آکل بعد از آن ماکول شد
خاست از ایوان و در محراب شد
آتش سوزنده بود و آب شد
دست زد در دامن ورد و دعا
روز و شب در توبه از ظلم و خطا
در عمل عامل یزید ثانی است
عزل چون شد زاهد گیلانی است
مرشدی گیرادم چابک اثر
من ندیدستم ز عزل استادتر
حاکم منصوب زهر ارقم است
چون شود معزول موم و مرهم است
حاکم معزول نور دیده هاست
هر فقیری را رفیق و آشناست
میر معزول آنچه اوراد و دعا
خواند اندر مسجد و محرابها
هیچ سودی ورد روز و شب نکرد
بازگشتی سوی او منصب نکرد
سود فرمان از دو چشمش خواب برد
غفلت و اهمالش از دل تاب برد
مبرزی اندر میان آن شهر داشت
هرکس آنجا از تقاضا بهر داشت
رفت امیر و بر در مبرز نشست
سی چهل ابریق گل آورد دست
چید آنها را به صد برگ و نوا
شد امیر مبرز فرمان روا
هرکه ابریقی ز جا برداشتی
او لوای امر و نهی انباشتی
این یکی بگذار و بردار آن دگر
آن دگر برداشت ز آنهم رهگذر
هین مرد زین راه و از آن راه رو
نشکنی ابریق از آن غافل مشو
ای در این مبرز تو این ابریق دار
دست از این ابریق و این مبرز بدار
رو به شهر خویش آنجا شاه باش
صاحب تاج و نگین و گاه باش
گر همی خواهی بزرگی رو دلیر
کشوری بگشا و اقلیمی بگیر
چونکه اقلیمی گرفتی بیدرنگ
بهر اقلیم دگر بستان بدنگ
این شهان را بین که با این روز تنگ
شیشه ی دورانشان در دست سنگ
نی شهان بل کودکان نی سوار
نی شهان بل افجگان کشت زار
تا زمانی عانیش ده یا که بیست
بلکه آنهم جز گمان و وهم نیست
می نیابند از جهانگیری ستوه
سر بکف بگرفته اندر دشت و کوه
ای تورا صد ملک جاویدان به راه
وی مکلل بهر تو دیهیم و گاه
ای کلید ملک جان در مشت تو
خاتم جم در کهین انگشت تو
از چه حیرانی چنین و سر به پیش
همچو طفلان ریده ای در زیر خویش
دست و پای خود چرا گم کرده ای
تو مگر تاتوله یا می خورده ای
یا تورا جادوگری از راه برد
یا چو هاروتت کسی در چاه برد
ورنه برخیز و قدم در راه نه
یک قدم اندر سفیر چاه نه
رنج بالله یک دو روزی بیش نیست
راه چندانی تورا در پیش نیست
راه نزدیکست و مقصد بس بزرگ
یوسف اینجا و تو هم آغوش گرگ
گر به چشمت راه دور آید ولی
چشم تا بر هم زنی در منزلی
در ورای منزلت هم منزل است
وه چه منزل گلشن جان و دل است
همچنین هر منزلی را در قفا
منزلست و معدن نور و صفا
وه چه منزل کشور ملک ابد
روشن از نور خداوند احد
ای برادر ساعتی هشیار شو
طالب آن عالم انوار شو
تا رسانندت بجایی کز بیان
هست بیرون وز عقل نکته دان
همچو آن مؤمن که شد زاغوش حور
تا لب سرچشمه ی دریای نور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعری به توصیف زندگی حاکمی میپردازد که در یک شهر فرمانروایی داشته و همه مردم آن شهر به او اطاعت میکردند. این حاکم به دلایلی از مقام خود معزول میشود و بعد از عزل، به عبادت و توبه میپردازد. پس از عزل، او به زاهدی تبدیل میشود و در واقع به فلسفه و آموزشهای معنوی روی میآورد.
شاعر سپس به موضوع قدرت و حکومت میپردازد و به خواننده یادآور میشود که حاکمیت و قدرت واقعی در دل مردم و در خدمت به آنان نهفته است. او به ضرورت تلاش برای دستیابی به بزرگی و حکمرانی از نوعی دیگر، یعنی خدمت به مردم و دلایل واقعی قدرت در زندگی اشاره میکند. در نهایت، شاعری حول شکوه و نورانیت روحانی و انسانی حرکت میکند و دعوت به بیداری و جستجوی معنوی میکند، تا فرد به حقیقت و جاودانگی دست یابد.
هوش مصنوعی: در یک شهر، شخصی بود که رئیس و امیر آنجا بود و مردم آن شهر همگی از او اطاعت میکردند.
هوش مصنوعی: روز و شب در امور و نهیهایش مشغول است و صدای زنگش به خاطر تنگی نعله (لگام) به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: فرمان او مانند یک پادشاه قدرتمند نافذ است و دستورات او نیز به اندازه یک شمشیر تیز و قاطع است.
هوش مصنوعی: زمانی در آن مکان، حاکمی وجود داشت که فرمانش بر تمام افراد، چه سالخورده و چه جوان، جاری بود.
هوش مصنوعی: پس از اینکه شخصی که قدرت را در دست داشت و حاکم بود، در نهایت از مقام خود برکنار شد، سرنوشت او به گونهای رقم خورد که در واقع دیگر چیزی برای او باقی نماند و مورد بیتوجهی قرار گرفت.
هوش مصنوعی: آتش سوزندهای که در ایوان برپاست، به سمت محراب حرکت میکند و به حالتی آرام و سرد تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، به دعا و توبه پرداخته و از ظلم و اشتباهات خود پوزش میطلبد و در دامن رحمت و مغفرت الهی دسترسی پیدا میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در اقدام، کسی که مانند یزید دوم عمل میکند، از مقام خود برکنار شده است؛ زیرا او همچون زاهد گیلانی، تنها به ظواهر و معنای سطحی امور توجه کرده و از درک عمیقتر بازمانده است.
هوش مصنوعی: مرشدی پیدا کن که سریع و چابک باشد، زیرا من هنری از کسی ندیدهام که در عزلت بتواند به این سطح از استادی برسد.
هوش مصنوعی: حاکم که به زور و قدرت برگزیده شده، مانند زهر سمی است، اما وقتی از قدرت برکنار شود، به مانند موم و دارو میگردد که نجاتدهنده و نرم است.
هوش مصنوعی: حاکم برکنار شده، محبوب دلهاست و هر فقیر او را دوست و آشنا مییابد.
هوش مصنوعی: شخصی که از مقام خود برکنار شده است، هر چقدر هم که در مسجد و محل عبادت دعا و ذکر خوانده باشد، تأثیری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: هیچ فایدهای از این روزها و شبها حاصل نمیشود و بازگشتی به آن مقام و جایگاه قبلی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: سود و فایدهای که از نگاهش به دست میآید، باعث شده است که خواب غفلت و بیتوجهی از دل او برود.
هوش مصنوعی: در آن شهر، شخصی بود که به هر کس که نیاز داشت، کمک میکرد و خواستههای مردم را برآورده میساخت.
هوش مصنوعی: امیر رفت و در کنار در، شخصی نشسته بود که تعدادی ابریق گل در دست داشت.
هوش مصنوعی: امیر مبرز با شکوه و توانایی، آنها را بهگونهای مرتب و نظم خاصی ترتیب داد که به یک آواز زیبا تبدیل شد.
هوش مصنوعی: هر کس که چیزی را از جایی برمیدارد، مسئولیت و وظایف زیادی به عهدهاش میآید.
هوش مصنوعی: این یکی را کنار بگذار و آن یکی را بردار. آن یکی هم به سادگی به دست میآید.
هوش مصنوعی: مراقب باش که وقتی از این مسیر میروی، دلیلی برای ناامیدی نداشته باشی و از هدفهایت غافل نشوی.
هوش مصنوعی: ای کسی که در این مکان حضور داری، تو این ظرف را در دست داری، از این ظرف و از این مکان دست بکش.
هوش مصنوعی: به سوی شهر خودت برو و آنجا مانند یک پادشاه با تاج و نگین باش و در مقام احترام و بزرگی قرار بگیر.
هوش مصنوعی: اگر خواهان عظمت و بزرگی هستی، دلیرانه به سرزمینهای نو برو و قلمرو جدیدی به دست آور.
هوش مصنوعی: زمانی که به یک سرزمین جدید پا میگذاری، به سرعت برای جستجوی سرزمین دیگری آماده شو.
هوش مصنوعی: به این پادشاهان نگاه کن که در این روزهای سخت، تنها شیشهای از روزگارشان در دست دارند که به آسانی میشکند.
هوش مصنوعی: صدای نی، صدای شاهان نیست، بلکه صدای کودکان و جوانان زودتر از بزرگترها در کشتزارهاست.
هوش مصنوعی: تا وقتی که به چیزی دست نیافتهای یا در پی آن نیستی، هرچه تصور کنی فقط خیال و گمان است.
هوش مصنوعی: آنان که از تسلط بر جهان خسته و ناامید شدهاند، سر خود را به زیر انداخته و در دشت و کوه رو به جلو حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: ای تو که برایت صدها ملک جاودانی به راه آمدهاند و بر سر تو تاجی قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: تو کلید معنویات و اسرار زندگی هستی و در دستان تو قدرتی وجود دارد که میتواند درهای دانش و روشنی را به روی انسانها باز کند.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر متعجبی و سر به زیر گذاشتهای مانند کودکان که در زیر خود خیس کردهاند؟
هوش مصنوعی: چرا اینقدر گیج و سردرگمی؟ آیا مانند یک بچه یا کسی هستی که به عرقخواری افتاده است؟
هوش مصنوعی: یا ممکن است جادوگری تو را فریب دهد و به راهی ناخواسته بکشاند، یا همانطور که هاروت، کسی تو را به دوراهی و چاهی عمیق بکشاند.
هوش مصنوعی: اگر قرار است اقدام کنی، پس برخیز و شروع کن. فقط نباید در حاشیه و بیهدف بمانی، بلکه باید با اراده و در مسیر درست حرکت کنی.
هوش مصنوعی: رنج و سختی که تحمل میکنی، فقط برای مدت کوتاهی است و مسیر زیادی را پیش رو نداری.
هوش مصنوعی: راه نزدیک است و هدف بسیار بزرگ است. یوسف (نماد زیبایی و نیکوکاری) در اینجا است و تو هم در آغوش گرگ (نماد خطر و تهدید).
هوش مصنوعی: اگر به چشم تو راه دور به نظر برسد، اما همین که پلک برهم بزنی، به خانهای میرسی.
هوش مصنوعی: فراتراز جایگاه و مقام، جایی وجود دارد که منزلگاه واقعی است و آنجا، مکان زیبای روح و دل میباشد.
هوش مصنوعی: هر مکان و محلی که در آن قرار میگیریم، پشت سر خود مکانی دیگر دارد که منبع نور و پاکی است.
هوش مصنوعی: این مکان، سرزمین پادشاهی ابدی است که از نور خداوند یکتا روشن شده است.
هوش مصنوعی: ای برادر، کمی هوشیار باش و در پی شناخت آن دانش و علم روشن و نورانی باش.
هوش مصنوعی: تا تو را به موقعیتی برسانند که از کلمات و سخن فراتر رود و برتر از دانایی عقل باشد.
هوش مصنوعی: همچو مؤمنی که در آغوش حوری قرار گرفت تا به لب سرچشمه دریای نور برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.