گنجور

 
ملا احمد نراقی

هر سگی در کوی او دارد گذار

درد او یارب به جان من گذار

دید مجنون را یکی روزی که گشت

او همی گرد سگی در طرف دشت

خاک پای او همی برداشتی

گه به دیده گه به سر بگذاشتی

گفت ای مجنون چه باشد این جنون

این چه فن است از جنون ای ذیفنون

گفت مجنون از جنونم نیست این

این سگ سر منزل لیلی است این

چونکه این سگ اندر آن کو آشناست

خاک پایش طوطیای چشم ماست

گرچه در ظاهر کنم سگ را طواف

نیک می بیند حقیقت موشکاف

در بر دانا جهت دان معتبر

بر خصوصیت نیندازد نظر

حسن باشد هر کجا نغز است خوش

خواه از تبت بود یا از حبش

روی زیبا هر که دارد دلکش است

هر که دارد قامت رعنا خوش است

خواه باشد از حبش یا از خطا

خواه باشد شاهزاده یا گدا

نغمه ی خوش دلکش است و دلفریب

خواه از بربط بود یا عندلیب

دانش آید مقصد ای عالیجناب

خواه از یونان بود یا فاریاب

علم از عالم فراگیر ای ولی

خواه بن قسطا بود یا بوعلی

مرد بازرگان ز سودا جست سود

خواه باشد از مسلمان یا یهود

چون جهت در نزد دانا شد قبول

رو بکن ترک ملامت ای فضول

متحد باشد چه مقصد ای فتی

گر بود راه طلب از هم جدا

کاروان مصر و عمان نجد و شام

جمله را بطحا بود آخر مقام

هر که ره گم کرد هم در این سفر

هم بیفتادش سوی مقصد گذر

اندرین ره نیست بی اجر و ثواب

زین خطا والله اعلم بالصواب

هرکه را بینی پس ای یار نکو

در رهی رو مقصد راهش بجو

زان طلب حیثیت قطع طریق

با تو گر باشد یکی نعم الرفیق

گر رفیق ره نباشد گو مباش

چون رفیق منزلست و خانه تاش

ور ندانی مقصدش هم لب ببند

چون نئی آگه از او براو مخند

شاید او هم مقصدی دارد نکو

سوی مقصد زین ره آورده است رو

ای بسا رند خراباتی مست

کو نداند سر ز پا و پا ز دست

گر برآرد یک سحر از دل فغان

نالد از افغان او هفت آسمان

گر زبان خود گشاید در گله

در ملایک افکند صد ولوله

آهی از دل گر برآرد صبحگاه

عرش را در لرزه اندازد ز راه

گر بگوید یا ربی او در خطاب

آیدش لبیک عبدی در جواب

مست باشد او ولی نی مست می

مست باشد از شراب خاص وی

گر نه او را پای باشد نه سری

پا و سر داده به راه دلبری

گر بود بیخود ز عطر بوی اوست

ور پریشانیست از گیسوی اوست

گر به شیدایی برآورده است سر

هم ندارد خود ز شیدایی خبر