گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ملا احمد نراقی

بدان که این قسم از خوف بر چند نوع است که همه آنها مذموم و صاحب آنها در نزد عقل معایب و ملوم است: اول آنکه خوف او از امری باشد که البته وقوع خواهد یافت و دفع آن در قوه بشر نیست و شکی نیست که خوف از چنین چیزی از جهل و نادانی است و به غیر از الم عاجلی که دل آدمی را مشغول کند و او را از کار دنیا و آخرت باز دارد فایده ای بر آن مترتب نمی شود و عاقل مثل این را بر دل خود راه نمی دهد و خود را به قضای الهی و مقدرات سبحانی راضی می سازد تا راحت حال و سعادت مآل به جهت او حاصل گردد.

دوم آنکه خوف او از امری باشد که وجود آن احتمالی باشد و ممکن باشد که وقوع نیابد، و شدن و نشدن آن در دست آن شخص نباشد این خوف نیز مانند اول خلاف مقتضای عقل و از نادانی و جهل است، بلکه این از اولی بدتر است زیرا که هر دو شریک اند در اینکه علاج و چاره آن در دست آدمی نیست و مع ذلک در این نوع احتمال می رود که آن امر وقوع نیابد و متحقق نشود.

آری اللیلة حُبلي [شب آبستنی من] «سحر تا چه زاید شب آبستن است» هر لحظه فلک را گردشی است و روزگار را رنگی، و پروردگار مهربان را الطاف خفیه از حد بیرون و از نهایت افزون است.

بلی نبود در این ره ناامیدی

سیاهی را بود روز سفیدی

ز صد در گر امیدت برنیاید

به نومیدی جگر خوردن نشاید

سوم آنکه خوف او از امری باشد که سبب آن در دست آن شخص باشد اما هنوز سبب آن یافت نشده باشد و از این ترسد که مبادا فلان اثر بر آن مترتب شود و علاج آن، آن است که مراقب احوال خود باشد که این امر از او صادر نشود و مرتکب عملی که از عاقبت آن ترسد نگردد و در هر کاری عاقبت آن را ملاحظه نماید، و جانب بد آن را به نظر آورد، و به محض ملاحظه یک طرف اکتفا نکند و اگر بعد از صدور آن فعل، تشویش عاقبت آن را داشته باشد از نوع دوم خواهد بود.

چهارم آنکه خوف او از چیزهائی باشد که طبع از آن بدون سبب و جهت وحشت می کند، مثل جن و میت، خصوصا در شب در حالت تنهائی و منشأ این خوف غلبه قوه واهمه و قصور عقل و مدرک است، و دلالت بر ضعف نفس می کند.

و بر عاقل لازم است که اندکی با خود تأمل کند که امثال این امور به چه سبب باعث تشویش و خوف می شوند کسی که در زندگانی او با قوت و قدرت از او نمی ترسیدی بلکه از حرب و مجادله او احتراز نمی کردی چگونه از بدن میت بی حس و حرکت او خوف می کنی؟ و کجا دیده و یا شنیده ای که مرده بر زنده حمله کرده باشد و بر او غالب شده باشد؟ و جنی که در میان علما در وجود آن خلاف است تو به چه دلیل یقین بر وجود او کردی؟ و بعد از آنکه موجود باشد به چه سبب در مقابل تو در می آید خود را به تو می نماید؟ و اگر هم نمود به چه دشمنی و عداوت در صدد ایذاء تو بر می آید؟ و اگر هم در صدد آن برآید به کدام قوت بر تو غالب می گردد؟ آخر نه انسان اشرف ممکنات و اکثر آنها مطیع و منقاد اویند به چه جهت اشرف کاینات با وجود این همه احتمالات از موجودی ضعیف الوجود و ناقص القوه پست فطرت خوف می کند؟ و صاحب این صفت باید که در شبهای تاریک به تنهائی خصوصا در مواضع موحشه صبر کند و خود را به آنجا بیفکند تا به تدریج این خوف از او زایل گردد و خوف مرگ نیز در این نوع و نوع اول است.