بدان که همچنان که قدمای اهل حکمت تصریح کرده اند، قوام همه موجودات به محبت منوط، و انتظام سلسله ممکنات بدان مربوط است و هیچ دلی نیست که از لمعه محبت در آن نوری نه، و هیچ سری نیست که از شئه آن در او شوری نه نشاط و رقص افلاک از شور صهبای محبت است و مستی و بیهوشی مرکز خاک از سکر باده مودت «بسم الله مجریها و مرسیها».
ز عشق است آمد شد ماه و مهر
درنگ زمین و شتاب سپهر
اگر محبت نبودی امهات سفلیه تن به ازدواج آباء علویه ندادی و از مزاوجت ایشان، موالید ثلثه نزادی الفت اجزای مرکبات از اثر آن است و استقرار عناصر اربع، در مواضع خود به واسطه آن.
سر حب ازلی در همه اشیا ساری است
ورنه بر گل نزدی بلبل بیدل فریاد
نطفه های قطرات امطار از شوق مرکز بر رحم زمین فرو می رود و بنات نبات از جنبش محبت سر از مشیمه خاک بیرون می کنند.
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل گردم از آن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.