خواهی که مقیم و خوش شوی با ما تو
از سر بنه آن وسوسه و غوغا تو
آنگه تو چنان شوی که بودی با من
آنگاه چنان شوم که بودم با تو
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
خواهی که مقیم و خوش شوی با ما تو
از سر بنه آن وسوسه و غوغا تو
آنگه تو چنان شوی که بودی با من
آنگاه چنان شوم که بودم با تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا من به میان رسول یابم با تو
تنها ز همه جهان من و تنها تو
خورشید نخواهم که بر آید با تو
آیی بر من سایه نباشد با تو
کندم همه شب ریش ز عشقت تا تو!
کافر شدی و نماند خونی با تو
اکنون که تو ریش می کنم من نکنم
یا من کنم این بیشه ناخوش یا تو
صد ساله ره است از طلب من تا تو
در بادیهٔ طلب من آیم یا تو
جانی به سه بوسه شرط کردم با تو
شرطی به غلط نرفت ها من، ها تو
تنها ز همه جهان من و تنها تو
یا من به میان رسول بایم یا تو
خورشید نخواهم که برآید تا تو
تنها روی و سایه نیاید با تو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.