گنجور

 
 
 
عین‌القضات همدانی

تا من به میان رسول یابم با تو

تنها ز همه جهان من و تنها تو

خورشید نخواهم که بر آید با تو

آیی بر من سایه نباشد با تو

مجیرالدین بیلقانی

کندم همه شب ریش ز عشقت تا تو!

کافر شدی و نماند خونی با تو

اکنون که تو ریش می کنم من نکنم

یا من کنم این بیشه ناخوش یا تو

ظهیری سمرقندی

تنها ز همه جهان من و تنها تو

یا من به میان رسول بایم یا تو

خورشید نخواهم که برآید تا تو

تنها روی و سایه نیاید با تو

مولانا

خواهی که مقیم و خوش شوی با ما تو

از سر بنه آن وسوسه و غوغا تو

آنگه تو چنان شوی که بودی با من

آنگاه چنان شوم که بودم با تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه