سپاس آن عدمی را که هستِ ما بربود
ز عشقِ آن عدم آمد جهانِ جان به وجود
به هر کجا عدم آید وجود کم گردد
زهی عدم که چو آمد از او وجود فزود
به سالها بربودم من از عدم هستی
عدم به یک نظر آن جمله را ز من بربود
رهد ز خویش و ز پیش و ز جان مرگ اندیش
رهد ز خوف و رجا و رهد ز باد و ز بود
کُهِ وجود چو کاهست پیش بادِ عدم
کدام کوه که او را عدم چو کَه نربود
وجود چیست و عدم چیست کاه و که چه بود
شه ای عبارت از در برون ز بام فرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم عدم و وجود میپردازد و به نقش عدم در به وجود آوردن جهان اشاره میکند. شاعر از عشق و تأثیر آن بر عدم سخن میگوید و به ارتباط میان وجود و عدم میپردازد. او همچنین به مفاهیم رهایی از ترس و امید میپردازد و به ما یادآوری میکند که وجود انسان در برابر عدم بسیار کممقدار است. در نهایت، شاعر به جستجوی حقیقت هستی و عدم دعوت میکند و خواهان درک عمیقتری از این مفاهیم است.
هوش مصنوعی: باید از آن عدمی که وجود ما را از عشقش به وجود آورد، تشکر کنیم. به سبب آن عشق، جهان و جان ما به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: هر جا که عدم (یعنی نبود) حاکم شود، وجود (یعنی هستی) کاهش مییابد. چه خوب است این نبود، زیرا وقتی که این عدم میآید، وجود افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: سالها در نبود و عدم گذراندم، اما با یک نگاه، تمام آن وجود را از من گرفت.
هوش مصنوعی: از خود و از گذشته و از جان، به فکر مرگ باش. از ترس و امید رها شو و از تغییرات و موجودیتها آزاد باش.
هوش مصنوعی: وجود انسان مانند کاهی است که در برابر وزش باد عدم قرار دارد. کدام کوه میتواند در مقابل این باد قرار بگیرد و از بین نرود؟
هوش مصنوعی: وجود و عدم چه هستند؟ کاه و چه کسی است؟ ای پادشاه، این تنها عبارتی است که از بیرون بام به درون آورده شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.