گنجور

 
مولانا

عاشقان پیدا و دلبر ناپدید

در همه عالم چنین عشقی که دید

نارسیده یک لبی بر نقش جان

صد هزاران جان‌ها تا لب رسید

قاب قوسین از علی تیری فکند

تا سپرهای فلک‌ها را درید

ناکشیده دامن معشوق غیب

دل هزاران محنت و ضربت کشید

ناگزیده او لب شیرین لبی

چند پشت دست در هجران گزید

ناچریده از لبش شاخ شکر

دل هزاران عشوه او را چرید

ناشکفته از گلستانش گلی

صد هزاران خار در سینه خلید

گرچه جان از وی ندید الا جفا

از وفاها بر امید او رمید

آن الم را بر کرم‌ها فضل داد

وان جفا را از وفاها برگزید

خار او از جمله گل‌ها دست برد

قفل او دلکشترست از صد کلید

جور او از دور دولت گوی برد

قندها از زهر قهرش بردمید

رد او به از قبول دیگران

لعل و مروارید سنگش را مرید

این سعادت‌های دنیا هیچ نیست

آن سعادت جو که دارد بوسعید

این زیادت‌های این عالم کمیست

آن زیادت جو که دارد بایزید

آن زیادت دست شش انگشت تست

قیمت او کم به ظاهر مستزید

آن سناجو کش سنایی شرح کرد

یافت فردیت ز عطار آن فرید

چرب و شیرین می‌نماید پاک و خوش

یک شبی بگذشت با تو شد پلید

چرب و شیرین از غذای عشق خور

تا پرت برروید و دانی پرید

آخر اندر غار در طفلی خلیل

از سر انگشت شیری می‌مکید

آن رها کن آن جنین اندر شکم

آب حیوانی ز خونی می‌مزید

قد و بالایی که چرخش کرد راست

عاقبت چون چرخ کژقامت خمید

قد و بالایی که عشقش برفراشت

برگذشت آن قدش از عرش مجید

نی خمش کن عالم السر حاضرست

نحن اقرب گفت من حبل الورید

 
 
 
غزل شمارهٔ ۸۲۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

کوس ملک آواز نصرت بر کشید

کفر و شرک از هول آن سر در کشید

فخر شاهان جهان بهرامشاه

شد سوی هندوستان لشکر کشید

چتر او را فتح بر تارک نهاد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

لشکر شب رفت و صبح اندر رسید

خیز و مهرویا فراز آور نبید

چشم مست پر خمارت باز کن

کز نشاطت صبرم از دل بر پرید

مطرب سرمست را آواز ده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه