گنجور

 
مولانا

خنده از لطفت حکایت می‌کند

ناله از قهرت شکایت می‌کند

این دو پیغام مخالف در جهان

از یکی دلبر روایت می‌کند

غافلی را لطف بفریبد چنان

قهر نندیشد جنایت می‌کند

وان یکی را قهر نومیدی دهد

یأس کلی را رعایت می‌کند

عشق مانند شفیعی مشفقی

این دو گمره را حمایت می‌کند

شکرها داریم زین عشق ای خدا

لطف‌های بی‌نهایت می‌کند

هر چه ما در شکر تقصیری کنیم

عشق کفران را کفایت می‌کند

کوثر است این عشق یا آب حیات

عمر را بی‌حد و غایت می‌کند

در میان مجرم و حق چون رسول

بس دوادو بس سعایت می‌کند

بس کن آیت آیت این را برمخوان

عشق خود تفسیر آیت می‌کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۲۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

دیوْ اِلحاحِ غِوایت می‌کند

شیخ‌ْ اِلحاح هدایت می‌کند

جامی

جان از آن لب‌ها حکایت می‌کند

طوطی از شکر روایت می‌کند

هرکه می‌گوید حدیث سلسبیل

زان لب نوشین کنایت می‌کند

از رقیبان می‌کند پهلو تهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
آذر بیگدلی

جانم، از جانان حکایت می‌کند

عندلیب از گل روایت می‌کند

بینوا، افتاده از گلشن جدا

«از جدایی‌ها شکایت می‌کند»

خسروی از بخت برخوردار باد

[...]

صفی علیشاه

نی به ما ذکر بدایت می کند

زآن لب مِیگون حکایت می کند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه